شما نجنگیدین و بردین/ ما جنگیدیم و باختیم!
n re
دارم پشت سرش آب میریزم که زنده بمونه... فلسفهٔ قشنگی داره این آب ریختن پشت سر مسافر... دلم نمیآد بره و دیگه بر نگرده... دوست دارم وقتی رفتیم یه جای دور، باز احساسم راه دلمو پیدا کنه و برگرده به خونهش... میخوام تا اون موقع، نمیره و زنده بمونه!
محبوبه غلامی
به نظرت حجم قلب آدما چهقدره؟! منظورم وسعتشه...
دستش را مشت کرد و به سمانه نشان داد و پرسید:
_ همین قدره فقط؟!... بعد با افسوس نگاهش را به مشت بستهاش دوخت و گفت:
_ کاش به همین کوچیکی بود... اما به نظر من، این دروغه که قلب هر کسی اندازهٔ مشتشه! من فکر میکنم، قلب هر کسی میتونه قدر همهٔ دنیا وسیع باشه.
محبوبه غلامی
منو ببین؟!... رو به روت ایستادم... نه زیر پاتم، نه ازت کمترم! من دختر یه قهرمانم که جونش رو کف دستش گرفت و رفت تا امثال تو و بقیهٔ مردمِ دور و برمون، امروز با خیال راحت توی کشورشون زندگی کنن... چرا دریغت میآد به دختر همچین کسی حتی یه نگاه محترمانه بندازی؟!
محبوبه غلامی
دست خدا روی سرت که بالاتر از دستش دستی نیست!
n re