بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قرار پنجشنبه ها | طاقچه
تصویر جلد کتاب قرار پنجشنبه ها

بریده‌هایی از کتاب قرار پنجشنبه ها

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۳ رأی
۳٫۷
(۳)
گاهی هم آدم دلش تنگ می‌شود برای روزگارانی که در آن نزیسته است. مثل من که امروز دلم تنگ شد برای یک روز آفتابی در فصل بهار یا تابستان چندین سال پیش از تولدم. نبودم آن روز... ولی می‌دانم که باید یکی از روزهای بهار یا تابستان بوده باشد که مادرم با یک لباس آستین کوتاه و دامنی تا روی زانو، توی حیاط خانهٔ خواهرش، دست به سینه و سه‌رخ ایستاده رو به دوربین و دایی‌ام از او عکس گرفته است. سال‌هایی که مادرم داشته دیپلم می‌گرفته و پدرم عزب‌اوغلی بوده است.
مهری
گاهی هم آدم دلش تنگ می‌شود برای روزگارانی که در آن نزیسته است. مثل من که امروز دلم تنگ شد برای یک روز آفتابی در فصل بهار یا تابستان چندین سال پیش از تولدم. نبودم آن روز... ولی می‌دانم که باید یکی از روزهای بهار یا تابستان بوده باشد که مادرم با یک لباس آستین کوتاه و دامنی تا روی زانو، توی حیاط خانهٔ خواهرش، دست به سینه و سه‌رخ ایستاده رو به دوربین و دایی‌ام از او عکس گرفته است. سال‌هایی که مادرم داشته دیپلم می‌گرفته و پدرم عزب‌اوغلی بوده است.
مهری
دوست دارم یک بار دیگر برگردم دبستان، سر کلاس علوم. بروم پای تخته و معلم بپرسد: «چرا آلومینیوم زنگ نمی‌زند؟» و جواب بدهم: «چون بی‌معرفت است! چون عین خیالش نیست، چون عادت کرده همیشه ما زنگ بزنیم... .»
مهری
تو اگر کشاورز می‌شدی، فصل سبز شدن مزرعه‌ات که می‌شد، می‌نشستی به مترسک ساختن... کیسه‌ای را پر می‌کردی از شالی برنج و می‌زدی سرِ چوب به جای شکم مترسک. بعد روی یک هندوانهٔ سرخ و شیرین دو تا تربچه فرومی‌کردی به جای چشم‌ها، یک هویج دراز به جای دماغ و زیر آن هم یک برش زیگزاکی به جای دهانی که مثلاً دارد عین جادوگرهای ترسناک می‌خندد! آخر سر هم دو تا بلال پوست‌کنده به جای دست‌های مترسک. بعد می‌رفتی خانه و مزرعه می‌ماند و قارقار و جیک‌جیک و بق‌بقوی پرنده‌های خوشحالی که هر شب خودشان را با مترسک سیر می‌کنند! باغت آباد... بلد نیستی، اخم نکن!
مهری

حجم

۸۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

حجم

۸۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
تومان