بریدههایی از کتاب کشتن کتابفروش
۳٫۲
(۱۷)
دیروز امریکاییها به کتابفروشیام حمله کردند. هشت نفر مسلح به سلاحهایی که برای ترساندن مردی مثل من کافی بود، اما من توجهی نکردم. دو نفر کنارِ در ایستادند و بقیه در گوشه کنارکتابفروشی پراکنده شدند. شتابزده تفتیشی کردند. چند نفر همزمان سرِ اسلحهشان را به سمت من گرفته بودند. گروهبان از طریق یک مترجم از من پرسید: «اینجا زندگی میکنی؟» جواب دادم: «yes» گفت: «انگلیسی حرف میزنی؟» گفتم: «و چکی و فرانسوی.» به قفسهی کتابهای خارجی اشاره کردم. بعضی را ورق زد و بار دیگر پرسید: «چه کتابهایی میفروشی؟»
ـ هر کتابی که زیاد باشد و مشتری هم داشته باشد.
ـ کتابهای تروریستهارا چی؟
ـ تروریستها به کتاب نیاز ندارند.
ـ کتابهای ضدامریکایی؟
ـ نصف کتابهای دنیا ضد امریکاست.
محسن
از شروط اولیه برای اندیشهای که میتوان به آن ایمان داشت این است که کمی مبهم باشد، شک برانگیزد، بیرحمانه پرده بردارد و به نقص خود اعتراف کند.
باغبان 🤗🌱
زنها هستند که شادی میآفرینند وگرنه بدون زنها ما چه بودیم. اگر فقط ما مردها بودیم، عین قارچ از زمین رشد میکردیم. در دنیای بدون جنسِ حوا بیتردید، تمدن، فرهنگ، شعر، رمان، هنرِ نقاشی، پیکرتراشی، موسیقی، رقص و اُپرا و حتی علم و فناوری وجود نداشت.
محسن
«من دوست ندارم عضو جناح یا سازمانی شوم که عضویت شخصی مثل من را در سازمان یا جناحش میپذیرد.»
محسن
به آنها گفتم: «من بعضی از کتابهای جاحظ، ابن عربی، توحیدی، ابنسینا، تفسیر قرآن رازی، تفسیر قرآن زمخشری، تاریخ طبری، کتابهای ابنرشد، محمد عبدُه و طه حسین را دارم.» جوانی که سن و سالش بیشتر بود، درحالیکه با شک و تردید به من چشم دوخته بود، اخم کرد و گفت: «ما کتابهای مشرکها را نمیخوانیم.» برگشتند. جوان کم سن و سال آهسته گفت: «خدانگهدار.» و خارج شدند.
محسن
اکنون حقیقتی را میدانم؛ ما یا دیر میرسیم یا بیش از اندازه زود. تراژدی وجود ما در همین نهفته است.. هنوز قدرت زمانبندی مناسب را به دست نیاوردهایم و کسی هم نیست که راه به دست آوردنش را نشان بدهد.
It's Hoor
سربازها پایین میآیند، در خیابان پخش میشوند. تعدادی به کتابفروشی میآیند، با من حرف نمیزنند. همه چیز را زیر و رو میکنند. لحظهی خروجشان به گروهبان میگویم Iamsorry میایستد، برمیگردد طرفم: «برای چه متأسفی؟» میگویم: «برای اینکه گمشدهتان را بین کتابها پیدا نکردید!» به تل کتابهایی که بعضیها را از قفسهها پایین کشیدهاند و بعضیها را از کیسههای کتانی بیرون آورده و روی زمین پخش و پلا کردهاند، نگاه میکند. گروهبان که منظورم را فهمیده بود، مدتی سرش را پایین انداخت، بعد گفت: Iamsorry
محسن
آن وضوح تام و یقین نهایی که در دیدگاه خودشیفتهی ما وجود دارد، چیزی جز محصول توهمات و کوریِ ایدئولوژیک ما نیست.
محسن
ما وقتی حرف میزنیم، به همان اندازه که فاش میکنیم، پنهان هم میکنیم و این در نوشتن بدتر هم میشود.
Chista
کامران عادل عصر به دیدنم آمد. شگفتزده بود. «آن استبداد باید هم چنین کثافتی پس میانداخت.» پرسیدم: «بیست سال است مهمترین نمایشنامهنویس این کشوری، پایان این داستان را چطور میبینی؟» گفت: «این مثل تئاترِ ابزورد است. خودت نمیتوانی خط سیر نمایشنامه را تصور کنی؟»
sedy
«چه کتابهایی میفروشی؟»
ـ هر کتابی که زیاد باشد و مشتری هم داشته باشد.
ـ کتابهای تروریستهارا چی؟
ـ تروریستها به کتاب نیاز ندارند.
ـ کتابهای ضدامریکایی؟
ـ نصف کتابهای دنیا ضد امریکاست.
sedy
وقتی نمیتوانی یک لقمه پیدا کنی تا با آن شکم بچههایت را سیر کنی، چه میکنی؟ دزد مسلح یا تروریست میشوی. اگر وجدانت مانع شود، شاید دست به خودکشی بزنی، اما آن وقت فرزندانت چه میشوند؟ راهحل منطقیای که به ذهن همسرت میرسد، چیست؟ اگر متدین باشی و خودکشی را گناه کبیره بدانی چه؟ دور باطلی است، این طور نیست؟ در این قسمت پست دنیا، در این زمانهی غبارآلود، چهرهی تاریخ پر از دورهای باطل است.
sedy
این صفحات را مینویسم و اینها همهی حقیقت نیست. چه کسی میتواند با قاطعیت بگوید که حقیقتِ نهاییِ پالوده و کامل را میداند؟
sedy
چه باید کرد؟ نمیدانم من بودم که این سؤال را پرسیدم یا آندره و یا منیاوی. اما پاسخ منیاوی را به یاد دارم: «دوست من، این سؤالِ کلّی از حالا به بعد دیگر مختص تجمعها و جوامع نیست، طرح این سؤال در سطح کلانْ وقت تلف کردن است. حیطهی این سؤالِ بزرگْ فردی و خصوصی شده است. هر کس باید این را از خودش بپرسد و در چارچوب وضعیت مخصوص به خودش جواب بدهد. خلاصه این که خودت را نجات بده، دوران قهرمانها سر آمده است».
sedy
حجم
۱۹۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
حجم
۱۹۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان