بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کاری را بکن که دوست داری | طاقچه
تصویر جلد کتاب کاری را بکن که دوست داری

بریده‌هایی از کتاب کاری را بکن که دوست داری

۳٫۳
(۲۸)
چارلز بوکوفسکی، شاعر و نویسندۀ نامدار آمریکایی، جایی گفته است «جهنم یعنی اینکه هر روز کلۀ صبح با صدای زنگ ساعت بیدار شوی، خواب‌آلوده از تخت پایین بخزی، لباس بپوشی، به‌زور غذا بخوری، مستراح بروی، دندان‌هایت را مسواک بزنی، موهایت را شانه کنی، از خانه بیرون بزنی و یک ساعت در ترافیک گیر کنی تا به محل‌کارت برسی، یعنی همان‌جایی که باید کلی پول برای یک نفر دیگر دربیاوری، و تازه سپاسگزار هم باشی که چنین موقعیتی نصیبت شده است».
blogofski
آنچه اکثریت کارکنان برایش کار می‌کنند چیزی نیست جز پایان کار: پایان شیفت کاری، پایان شغل، و حتی پایان خودِ زندگی.
blogofski
ما در بدترین جهان ممکن زندگی می‌کنیم: آن‌هایی که مشغول به کارند سخت‌تر و بیشتر کار می‌کنند و حقوقشان هر روز کاهش می‌یابد، و در همان حال میلیون‌ها نفر اصلاً نمی‌توانند کار پیدا کنند.
blogofski
مدیران چه کاری در طول روز انجام می‌دهند؟ به قول کارل سیدرستروم و پاول فلمینگ در کتاب کارکردنِ مردِ مُرده، منتظر می‌مانند تا روز کاری خاتمه یابد.
blogofski
آن‌که در هنری مشغول است و، از این رهگذر، هم به سود می‌رسد و هم به فضیلت می‌باید خود را بختیار بداند.
خاتون
کار، در اساسی‌ترین سطح، چیزی است که افراد برای مراقبت از خود و خانواده‌شان انجام می‌دهند. چسبیدن به ارزش‌هایی مانند خدمت‌رسانی و وجهۀ دانشگاهی نباید سبب شود این واقعیت را نادیده بگیریم. حتی زمانی هم که متوجه ابعاد فرهنگی این ارزش‌ها شده و بفهمیم لزوماً در خدمت ما نیستند، باز هم کنارگذاشتنشان کاری است بس دشوار.
حسین
چه اتفاقی افتاد که عشق، لذت، سرگرمی و توجه مداوم به خواسته‌های خویش تصویرگر شغل مطلوب شدند؟ چگونه آن‌ها باعث شدند فداکردن خود را همچون فضیلت ببینیم؟ حتی بنیادی‌تر از تمامی این‌ها، چگونه کار به‌خودی‌خود بدل به چنان موضوع ارزشمندی گشت که تقریباً همه‌جا به‌عنوان یکی از ارکان هستی انسان پذیرفته شد؟
blogofski
موضوع اصلاً این نیست که کوهی از کار بر سرمان ریخته باشد و بااین‌حال اصرار داشته باشیم که کار بیشتر و بیشتری تولید کنیم. کوین روز، در کتاب پول نوخاسته ماجرایی خنده‌دار اما کاملاً واقعی را بازگو می‌کند که در آن تحلیلگران مالی تازه‌کار، که تازه از دانشگاه‌های گران‌قیمت فارغ‌التحصیل شده‌اند، تمام شب را در دفتر می‌مانند و به نگارش «کتابچه‌های فوت‌وفن فروش» (جزواتی که در آن‌ها بانک پیشنهادات محتمل برای معامله با مشتریان را طرح کرده است) می‌پردازند. بسیاری از این کتابچه‌ها هیچ‌گاه خوانده نمی‌شوند. به بیان دیگر، بخشی از کارِ (آب و نان‌دار و پرطرف‌دار) آن‌ها وقتی تمام شد، تبدیل به زباله می‌گردد. بااین‌حال، این کارگرانِ رستوران هستند که برای مطالبۀ پانزده دلار در ساعت مورد تمسخر قرار می‌گیرند، حتی با اینکه ثمرۀ کار آن‌ها، یعنی یک غذای گرم، را می‌توان به شیوۀ معنادارتری مصرف کرد. ازقضا، یکی از تحلیلگران جوان و نخبه‌ای که روز در موردشان نوشته درآمدش را -با تخمین معقولانۀ پاداش سالیانه‌اش- حساب می‌کند، به درآمد ساعتی تبدیل می‌کند و به عددی حدود شانزده دلار در ساعت، پس از کسر مالیات، می‌رسد.
حسین
گنت می‌گوید شاید کار شاق خوشایند نباشد، اماحاصل آن آسایش و پیشرفت در زندگی است، و به همین دلیل کارگران می‌باید بدان افتخار کنند .
blogofski
مشکل اینجاست که تعداد کارکنان اداری بسیار بیشتر از کارهای اداری است، و کارکنان اضافی به حال خود رها می‌شوند تا به دام‌های حرفه‌ای‌گرایی -عناوین، قدرت و به‌ویژه دفتر کار- بیفتند تا بدین‌ترتیب پوششی برای کارتراشی فراهم شود.
blogofski
وقتی می‌دانیم رشد بی‌رحمانۀ اقتصادی زندگی میلیون‌ها نفر را به فلاکت کشانده و سیاره‌مان را تباه کرده است، چرا باید بدون هیچ سؤالی بپذیریمش؟ با وجود زمان محدود افراد برای زندگی، گذشته از موضوع درآمد، چرا کار ارزشمندتر از پرداختن به دیگر فعالیت‌هاست؟ از کی زمانی که به کار اختصاص ندارد آن‌قدر بی‌ارزش شد که برایش نجنگیم؟
blogofski
کار محبوب کاری است که دیده شود
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
دو جنبۀ ناامیدکنندۀ دیگرِ آزمون‌های سرنوشت‌ساز سطحی‌بودن و حجم زیاد اتلاف منابع است.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
هانا آرنت در کتاب وضع بشر تأکید می‌کند که «زندگی‌ای که به‌تمامی در عرصۀ عمومی و در حضور دیگران سپری شود، به‌اصطلاح، سطحی باقی می‌ماند. اگرچه این زندگی قابلیت دیده‌شدنش را حفظ می‌کند، اما کیفیت دیده‌شدن از زمینه‌ای تاریک‌تر را از دست می‌دهد، زمینه‌ای که برای ازدست‌ندادن ژرفای واقعی و غیرشخصی‌اش می‌باید پنهان بماند
f.r
کارمندان و کارگران آمریکایی اکنون در اوج بهره‌وری هستند، ساعات بیشتری را در محل‌کار سپری می‌کنند و برای انجام کار بیشتر و بیشتر از خود مایه می‌گذارند، بااین حال روی‌هم‌رفته چیز زیادی در ازایش به دست نمی‌آورند.
blogofski
آن‌که در هنری مشغول است و، از این رهگذر، هم به سود می‌رسد و هم به فضیلت می‌باید خود را بختیار بداند. کورنلیس دِ بی، گنجینۀ طلایی هنر آزاد و والای نقاشی، ١٦٦٢
blogofski
روح سرمایه‌داری انسان را به خدمت کار خویش درمی‌آورد، و این در حالی است که پیش‌تر این رابطه معکوس بود
blogofski
کار ملال‌آور توده‌های جهان تنها به این دلیل ناپیداست که چنین کارهایی آن‌قدر بدیهی پنداشته می‌شوند که اصولاً به چشم کسی نمی‌آیند.
blogofski
ما امروزه در بُعد زمانی‌ای زندگی می‌کنیم که در آن‌۲۴ساعته‌در دسترسیم. در چنین شرایطی، فشار برای آنکه پیوسته مصرف‌کننده یا تولیدکننده باشیم مستلزم حضوری همیشگی در فضای عمومی، و به‌ویژه بازار، است. او می‌نویسد «هیچ زمان، مکان یا موقعیتی وجود ندارد که فرد نتواند خرید کند، مصرف کند، یا از منابع اینترنتی بهره کشد. تمام جنبه‌های اجتماعی و فردی زندگی در معرض تاخت‌وتاز بی‌رحمانۀ نازمانیِ ۲۴ساعته هستند».
blogofski
جورج پاکر، در نیویورکر، با این کنایه به نادیده‌انگاشتن طبقۀ کارگر اشاره می‌کند: «هیچ‌کس ‘مصرعی در رثای منشیان فروشگاهی’ نسرود».
blogofski
اگر می‌خواهید مردم را کنترل کنید، باید نیرویی اداری برای این کار داشته باشید. در صنعت ایالات‌متحده، بیش از هر جای دیگری، لایه‌های‌مختلف مدیریتی وجود دارد؛ شاید به نظر نوعی اتلاف اقتصادی برسد، اما برای کنترل و غلبه مفید است.
blogofski
استقلال حقیقی، در محیط‌های کار امروزی، متاع نادری است. درعوض، لشکر مدیران، رؤسا و «کارشناسان» به کار گمارده می‌شوند که بر نیروی کار نظارت کنند، آن‌هم با این باور که کارکنان بدون نظارت و ارزیابی مداوم مدیریتی قادر نیستند کارشان را انجام دهند
blogofski
نظارت بر کارکنان نقطۀ آغاز (و گاهی نقطۀ پایان) تمامی فعالیت‌های مدیریتی است، و امروزه کارکنان، بیش از هر زمان دیگری در تاریخ، تحت نظارت هستند.
blogofski
تناقض «کاری را بکن که دوست داری» این است که از یک سو افراد را تشویق می‌کند کاری را انجام دهند که دوستش دارند، و از سوی دیگر چنین کاری را اصلاً کار به حساب نمی‌آورد. ترغیب کارگران ماهر به اینکه خودشان را کارگر ندانند یکی از بنیادی‌ترین دستاوردهای زبانِ طبقاتی است. هنگامی‌که افراد به نحوی از طبقۀ کارگر دم می‌زنند که انگار خودشان بدان تعلق ندارند، در گفتارشان، انکاری نهفته است نسبت به جایگاهشان به‌عنوان یک کارگر، به‌ویژه کارگری که برای یک فرد حقیقی یا حقوقی دیگر به‌غیر از خود کار می‌کند. تمایل اجتماعی برای قرارنگرفتن در این طبقه آن‌قدر قدرتمند است که، همچنان‌که می‌بینیم، مردم حاضرند وام‌های بی‌شمار بگیرند، به نظارت همه‌جانبه و کنترل مدیریتی تن دهند و، به‌جای دستمزد، برای امید کار کنند. این هم خودش نوعی انکار کارشان است.
blogofski
اضطراب طبقاتی نه‌تنها فرهنگ «کاری را بکن که دوست داری» را شعله‌ورتر می‌سازد، بلکه همچنین زمینۀ تشدید شکاف موجود میان طبقات را نیز فراهم می‌کند، شکافی که همین حالا هم بزرگ است. با اینکه کارآموزان حقوقی کم دریافت می‌کنند یا کلاً حقوق نمی‌گیرند، باز هم به هر ترتیب شده اموراتشان را می‌گذرانند. پس کمک خرجشان را از کجا می‌آورند؟ شاید از کسی که بتواند خرجشان را بدهد، گاهی از طریق والدینی متمول و به‌ندرت به کمک ارثی که به آن‌ها رسیده است.
blogofski
توجیه‌کردن نظام‌های رده‌بندی کاری به اسم شایسته‌سالاری بیشتر نوعی ردگم‌کنی است. همچنان‌که پیش‌تر گفته شد، این رده‌بندی‌ها مبتنی بر منطق خاصی نیست و بیشتر به این دلیل جاری می‌گردد تا از بازار خراب اشتغال بهره‌برداری کرده، و کار کارگرانی که انتخاب‌های چندانی ندارند را زیر قیمت خریداری کند. این نظام‌ها به‌جای آنکه کارکنان را در مسیری مبتنی بر شایستگی و منتهی به ثبات شغلی قرار دهند، بیشتر و بیشتر آن‌ها را به‌سمت رده‌های پایین سوق می‌دهند
blogofski
زمانی‌که کارکنان تشویق می‌شدند به‌شکل نوبتی استراحت کنند و «اجازه داشتند پس از انجام حجم معینی از کار شرکت را ترک کنند» بهره‌وری‌شان بیشتر بود.
blogofski
وقتی‌که هر فرد خودش را همچون پیمانکاری مستقل ببیند که برای برنده‌شدنش بقیۀ اعضای جامعه باید ببازند، به همبستگی با شک و تردید می‌نگرد. هر ثانیه‌ای که او کار نمی‌کند به چشمش این‌گونه است که بقیه دارند پیشرفت می‌کنند. بنابراین بیش‌کاری نشانۀ اشتیاق نیست، بلکه نمایانگر اضطراب و ازخودبیگانگی است. زبانِ «کاری را بکن که دوست داری» همین اضطراب و ازخودبیگانگی را به‌عنوان عامل پیشرفت و احساس خوب قالب می‌زند یا، بنا به خوانش کتی ویکس از اخلاق کاری ماکس وبر، به‌عنوان شیوه‌ای «که کارگران خودشان با پای خود به آغوش استثمار‌شان بیایند».
blogofski
کار هفتگی ۱۰۰ ساعت است، کل سیارۀ زمین دارد در تنور گاز کربنیک و متان کباب می‌شود، و دارایی ۸۵ نفر دست‌کم به اندازۀ دارایی‌های ۵۰ درصد کل انسان‌هاست. این‌حرف‌ها از یک کتاب پرفروش آخر‌الزمانی بیرون نیامده‌اند، بلکه واقعیت‌های زندگی مدرن هستند و به ما می‌گویند دیگر به مرزهای زندگی، کار و مصرف رسیده‌ایم.
blogofski
چرا کار می‌کنیم؟ هر چقدر هم انگیزه‌هایی مانند خدمت به جامعه، مسئولیت در برابر محیط زیست، تعهدات مذهبی و حتی عشق نقش‌آفرینی کنند، باز هم اولین پاسخی که به ذهن بسیاری می‌رسد درآمد است. دلایل ما «چندگانه و متغیرند و عموماً آمیزه‌ای هستند از جبر و اختیار، تمایل و ضرورت، و عادت و نیت». بااین‌حال، افراد اندکی هستند که به این دلیل مشغول به کار می‌شوند که دوست دارند مورد نظارت یا بیش‌مدیریتی قرار گیرند، بدون امیدی به آینده به‌عنوان نیروی کار درجه‌دو جان بکنند، یا شبانه‌روز کار کنند. تعداد نه‌چندان اندکی از کارگران تمامی مشقات بالا را به جان می‌خرند و باز نمی‌توانند نیازهای اولیه‌شان را برآورده کنند. باوجوداین، شرایط کاری بالا همان چیزهایی هستند که «کاری را بکن که دوست داری»، با آن ماهیت سرمایه‌دارانه‌اش، در پی ترویج آن‌هاست. خیلی‌ها، در پی یافتن نظام اخلاقی کاری‌ای که خارج از کنترل باشد، خیلی چیزهایشان را به خطر انداخته‌اند، از روابط انسانی گرفته تا جهان طبیعی.
blogofski

حجم

۱۷۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۷۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۵۸,۰۰۰
تومان