بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فرزندان تاریکی؛ جلد سوم | طاقچه
تصویر جلد کتاب فرزندان تاریکی؛ جلد سوم

بریده‌هایی از کتاب فرزندان تاریکی؛ جلد سوم

۴٫۳
(۱۴)
مردم همیشه می‌گن مرگ، بدترین اتفاقیه که ممکنه برای آدم بیفته. این‌طور نیست.
Hlma Imani
گفت: «ای بابا! ما رو گرفتی‌ها! چرا این قهرمان قشنگ و سرحال، صاف و پوست‌کنده به ژاک نمی‌گه ‘ببین، تو سل لاعلاج داری. زندگی کوتاه‌تر از اونه که بمونم اینجا و مردن تو رو تماشا کنم. شما رو به خیر و ما رو به سلامت!’» خاله زِنکا در مخالفت گفته بود: «چون عاشق همدیگه‌ان و عشق یعنی...»
☆...○●arty🎓☆
نینا پرسید: «کی ازتون مراقبت می‌کرد؟» الیا گفت: «خدا ازمون مراقبت می‌کرد. ما دعا می‌کردیم و اون ازمون مراقبت می‌کرد. درست همون طور که توی زندان دعا خوندیم و خدا تو رو فرستاد تا ما رو آزاد کنی.»
☆...○●arty🎓☆
الیا آهسته گفت: «اون به بچه‌های سوم پناه می‌داد. وقتی پدر و مادرهامون ما رو به حال خودمون رها می‌کردن، اون از ما مراقبت می‌کرد.» نینا با تمسخر گفت: «فکر کردم گفتی خدا ازتون مراقبت می‌کرده.» درست شبیه خاله لیسترا شده بود در شکاک‌ترین حالتش. الیا گفت: «خب فکر می‌کنی ساموئل برای کی کار می‌کرد؟»
☆...○●arty🎓☆
یعنی واقعاً آن داستان‌ها احمقانه بودند؟ تمام آن افسانه‌هایی که مامان‌بزرگ و خاله‌ها برایش تعریف می‌کردند، ماجرای آدم‌هایی بود که در برابر بدبختی‌های بزرگ محکم می‌ایستادند. اگر فکر کرده بود که باید مثل شاهزاده‌خانم‌ها فقط بنشیند و منتظر بماند شاهزاده‌ای دلباخته‌اش شود، احتمالاً قسمت اشتباه داستان‌ها را شنیده بود.
☆...○●arty🎓☆
گفت: «من باید عصبانی بمونم. هیچ‌وقت نمی‌تونم ببخشمش.» آقای تالبوت گفت: «زندگی با کینه، زندگی خوبی نمی‌شه.»
☆...○●arty🎓☆
تو می‌تونی چنین اتفاقی رو تصور کنی؟ نمی‌بینی انگیزه‌های مردم چقدر به مرور آلوده می‌شه و درنهایت، آدم‌ها برای رسیدن به اهداف درست، چه کارهای بدی که نمی‌کنن و به دلایل اشتباه، چه کارهای درستی که انجام نمی‌دن؟ تموم کاری که از دست ما برمی‌آد، اینه که نهایت تلاشمون رو بکنیم و ایمان داشته باشیم که روزی یه‌جوری همه‌چیز درست می‌شه.
☆...○●arty🎓☆
نینا پرسید: «کی ازتون مراقبت می‌کرد؟» الیا گفت: «خدا ازمون مراقبت می‌کرد. ما دعا می‌کردیم و اون ازمون مراقبت می‌کرد. درست همون طور که توی زندان دعا خوندیم و خدا تو رو فرستاد تا ما رو آزاد کنی.»
☆...○●arty🎓☆
گفت: «ای بابا! ما رو گرفتی‌ها! چرا این قهرمان قشنگ و سرحال، صاف و پوست‌کنده به ژاک نمی‌گه ‘ببین، تو سل لاعلاج داری. زندگی کوتاه‌تر از اونه که بمونم اینجا و مردن تو رو تماشا کنم. شما رو به خیر و ما رو به سلامت!’» خاله زِنکا در مخالفت گفته بود: «چون عاشق همدیگه‌ان و عشق یعنی...»
☆...○●arty🎓☆

حجم

۱۱۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۱۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۲۹,۲۰۰
تومان