«ما دخترها باید هوای همدیگه رو داشته باشیم.»
Book
«و بدینسان صبحگاه را بشارتی تازه و رخدادهایی دیگر خواهد بود.»
هانیه
«میتونی بگی ترس برش داشته. ترس از دنیا
روزنه های دانش
آدمهای کاملاً معمولی تلاش زیادی کردند تا آدمهای مطلقاً معمولی دیگری را بکشند که در زندگی حتی یک بار هم آنها را ندیده بودند.
Book
وانسا و کلاری با خستگی زیاد به یکدیگر تکیه دادند و گفتند: «فکر کنم باید خیلی خوشحال باشیم.» اما هر دو احساس خلأ میکردند.
Book
«دخترها خیلی کارها میتونن بکنن، اما خیلی کم پیش میآد که بهشون اجازه بدن.»
کتابخانهیبنفش
کلاری هم برگشت سر کتابهایش. کلاری توی اتاقش در آن بالا، وارد قلمروهایی چنان روشن و شفاف میشد و در آنها قدم میزد که دنیای واقعی پیش آنها رنگ میباخت، البته بهجز مواقعی که اتفاقات عجیبوغریبی میافتاد.
starlight
آینده سرشار از امکانها بود
Book
دخترها خیلی کارها میتونن بکنن، اما خیلی کم پیش میآد که بهشون اجازه بدن.
Book
روپرت روشنایی آب، هُرمِ باد و آواز دلنشینِ زنبورها در دشت بود.
starlight
اگر تنها راه ارتباط با کسی کلماتی باشد که آدم توی نامه مینویسد، پس آن کلمات باید ارزش خواندن داشته باشند و همچنین واقعی باشند.
starlight
اغلب در آنموقع از سال، صدای چکاوکها را بر فراز زمینها میشد شنید. سربازان از وجود پرندهها در آنجا خیلی تعجب کردند، اما واقعیت این بود که پرندهها قرنها همانجا بودند.
عجیب این بود که چرا سروکلهٔ سربازها پیدا شده است.
starlight