چگونه حتی تا گریستن، حتی تا بن جانم
زمین سختت را دوست میدارم، نان مسکینت را
مردمان مسکینت را
یك رهگذر
برادران، از این پس
بگذارید خلوصتان را و توانتان را، سرگذشت شکوهمندتان را
کودکان و مردان بدانند و زنان و پیرمردان.
بگذاریدش تا به اتمام انسانهای بیامید برسد
بگذاریدش تا به معدنهای زنگار گرفته فروخزد،
بگذاریدش تا بر پلکانهای نامردمی بردگان بر شود،
بگذارید تمامی ستارگان، بگذارید تمام گلهای کاستیل و جهان
نام شما و ستیز تلخ شما را بنگارند
و پیروزیتان را تنومند و خاکی چون بلوطی سرخ.
چرا که شما با ایثارتان زنده کردهاید ایمانی گمشده را
قلبی ناپدید را، اعتماد به زمین را
یك رهگذر
بر آنست تا گامهاتان را پی گیرد، ارتش مردم!
نور سامانیافتهتان به از یاد رفتگان تهیدست میرسد
ستارهٔ نافذتان
پرتوهای خشنش را در مرگ مینشاند
و بنیاد مینهد چشمان نو گشودهٔ امید را.
یك رهگذر