
بریدههایی از کتاب اقبال های خفته
۴٫۲
(۱۸۷)
سادگی و صداقت هنوز توی زندگی مردم بود و جایش را به چشم و همچشمی و دغلبازی و البته دروغگوئیهای معمول نداده بود.
فاطمه ملکی
تنهایی ما آدمها گاهی به قدری بزرگ و عظیم است که جز خود ما کسی به طول و عرض آن واقف نیست
یك رهگذر
عجله نکن جوان؛ میرسیم. رفتهها پشیمانند. اصلاً برسیم که چی بشود؟ کجا برویم؟ شصت سال است که به اُمید رسیدن پاهایم روی پدال است؛ هنوز نرسیدهام.
Azadeh_19
ایکاش نعمت فراموشکاری، کودکی و بزرگسالی نمیشناخت.
یك رهگذر
این روزها میفهمم کشندهترین درد عالم اینست که برای مشکلات و گرفتاریهای عزیزترین افراد زندگیت هیچ کاری از دستت برنیاید.
مستاصل!
گاهی وقتها کمتر فهمیدن و کمتر دانستن بهترین نعمت خداوند است.
Azadeh_19
{یک کتری و قوری کوچک، یک دست دوری و قاشق چنگال با یک قابلمه کوچک. صافی و لیوان و یک دست رختخواب } تمام مایحتاج اولیه یک زندگی مجردی. خیلی سخت است و خیلی آسان.
سخت برای فراهم کردن هر آنچه تا دیروز برایت حاضر و آماده میکردند و آسان برای اینکه آدمی بنده عادت است.
Azadeh_19
بزرگی و کوچکی آدمها به سن و سال و نژاد و کشورشان نیست. به ردی است که از خودشان به جای میگذارند. ردی از محبت، عشق و مهربانی. هنگامی که به آخر خط این دنیا رسیدند، وقتی پشت سرشان را نگاه میکنند جای پاهای خوبی از آنها به یادگار مانده است. چیزی که خلاف این هم ممکن است که اتفاق بیافتد.
◉『𝑯𝒊𝒗𝒂』◉
آدمی وقتی میان جمع باشد نمیفهمد که چقدر تنهاست. اما وقتی خودش با خودش یک جا جمع میشود، آن زمان دیدن دارد.
یك رهگذر
کسی را که دزد میزند، همیشه از دو چیز رنجور است. یکی درد مالی که از او بردهاند و دیگری شماتت و سرزنش اطرافیان.
Azadeh_19
تنها کسی که در این دنیا میتواند مچ تو را بگیرد و دستت را رو کند خود خود توست؛ وقتی با تو یک جا جمع میشود.
یك رهگذر
پرسیدم عمو خیلی مانده تا برسیم؟
سری تکان داد و گفت:
_عجله نکن جوان؛ میرسیم. رفتهها پشیمانند. اصلاً برسیم که چی بشود؟ کجا برویم؟ شصت سال است که به اُمید رسیدن پاهایم روی پدال است؛ هنوز نرسیدهام.
کرم های شب تاب
گاهی وقتها کمتر فهمیدن و کمتر دانستن بهترین نعمت خداوند است.
Azadeh_19
این روزها میفهمم کشندهترین درد عالم اینست که برای مشکلات و گرفتاریهای عزیزترین افراد زندگیت هیچ کاری از دستت برنیاید.
زهرا حسنپور
برای کسی که سربازی نرفته باشد، دو سال است. برای کسی که لباس نظامی پوشید، میشود بیست سال. اما برای کسی که خدمتش را تمامکرده انگار دو روز بوده است.
یك رهگذر
هرکس دو سال خدمت کرده باشد برای بیست سال بعد از آن، خاطره و حرف برای گفتن دارد.
یك رهگذر
کاش انسانها همیشه مثل عکسهایشان بودند. هیچ عیب و ایرادی از درونشان به عکس منتقل نمیشود و همانی هستند که باید باشند. هیچکس را از روی عکسش قضاوت نمیکنند و به کسی به خاطر زیبایی یا زشت بودنش درون عکس، نمره و مرتبهای نمیدهند
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
خداحافظی همیشه سخت و غم بار است.
یك رهگذر
کاش انسانها همیشه مثل عکسهایشان بودند. هیچ عیب و ایرادی از درونشان به عکس منتقل نمیشود و همانی هستند که باید باشند.
Pari Pari
تجربه جالبی است. تنهایی آدم با خودش را میگویم.
~m79
اکبر از زندگانی نفس کشیدن و پول روی پول گذاشتن را بلد بود. زندگانی بغیر از اینها چیزهای دیگری هم دارد، عشق، محبت، صداقت و دوست داشتن و مهمتر از آنها دوست داشته شدن. اکبر اینها را بلد نبود. نه اینکه اینجوری به دنیا آمده بود؛ یاد نگرفته بود.
هستی
بزرگی و کوچکی آدمها به سن و سال و نژاد و کشورشان نیست. به ردی است که از خودشان به جای میگذارند. ردی از محبت، عشق و مهربانی.
دلارام :-)
دنیا با تمام بزرگیاش در برابر کهکشان و سیاراتش بسیار کوچک است و انسان با تمام کوچکیاش در برابر دنیا و کائنات میتواند آنقدر بزرگ باشد که نبودنش یا حتی کم بودنش همهجا و همهوقت حس شود. بزرگی و کوچکی آدمها به سن و سال و نژاد و کشورشان نیست. به ردی است که از خودشان به جای میگذارند. ردی از محبت، عشق و مهربانی.
لوتوس
هر کس توی زنگدیاش آنقدر گیر و گرفتاری دارد که اگر زرنگ باشد بتواند دردهای خودش را تسکین دهد.
بگذر از حرفهای یک مشت خاله زنک وراج که وقتی به هم میرسند برای اینکه عیب و ایرادهای زندگی خود را بپوشانند و افکار مردم را منحرف کنند به ایرادهای من و تو گیر میدهند و به مشکلات و کم و کسریهای دیگران میپردازند. اتفاقاً این جور آدمها بوقت تنهاییشان دیدنیتر هستند. فقط به خودشان گیر میدهند و به نداشتهها و کمبودهایشان فکر میکنند.
پ. و.
{ زندگی رو باختی دل من، مردم رو شناختی دل من. }
Roya
به قول سعدی علیه الرحمه: کسی را که دزد میزند، همیشه از دو چیز رنجور است. یکی درد مالی که از او بردهاند و دیگری شماتت و سرزنش اطرافیان.
یك رهگذر
کینه و رنجش هر چند کوچک و ناچیز مثل غباری است که بر روی آیینهای مینشیند. شاید آن اوایل مشکلی نداشته باشد؛ اما در بلندمدت تبدیل به زنگاری میشود که نه تنها قلب و دلت را سیاه، بلکه چشمانت را هم کور میکند.
یك رهگذر
خاطر نبودن بلیط روی صندلیهای بوفه بنشینند.
Azadeh_19
این هم از مصائب و بدبختیهای پناهندگی بود. در هفت آسمان خدا، ستارهای برای دلخوشی نداشتهباشی.
Azadeh_19
به اُتاقم رفتم تا یک دستی به سر و رویش بکشم که آخرسالی همان طور درهم و برهم رهایش کرده و رفته بودم. بعضی وقتها آدم فکر میکند که برگشتی در کارش نیست. برای همین هم میپاشد و میریزد و انگار نه انگار که چند روز دیگر، دوباره باید برگردد و زندگیاش را از سر بگیرد.
مستاصل!
حجم
۲۴۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۹۸ صفحه
حجم
۲۴۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۹۸ صفحه
قیمت:
رایگان