
بریدههایی از کتاب وسوسه های ناتمام
۳٫۹
(۴۴)
«تف بر این دنیا، تف. نَوَد و اندی سن از خدا گرفتم. افتخار حضور در کنار پیامبر را داشتم. حکومتهای ابوبکر و عمر و عثمان و علی و حسن را دیدم. اما هرگز شقیتر از یزید و پدرش معاویه را ندیدم. آنها مسیر دین و اسلام را تغییر دادند و حالا هم میخواهند بهزور از کسی بیعت بگیرند که حکومت و ولایت حق اوست نه یزید».
مجنونِ³¹⁴
علیبنابیطالب دنیای شما را اینچنین توصیف کرده فرمودند: ای مؤمنان، به دنیا دل نبندید که آب دنیای حرام، تیره و گلآلود است. منظرهای دلفریب و سرانجامی خطرناک دارد. فریبنده و زیباست. برق درخشندهی دنیا، شما را خیره نکند و سخن ستایندهی دنیا را نشنوید. به دعوتکنندهی دنیا پاسخ ندهید و از تابش دنیا روشنایی نخواهید و فریفتهی کالاهای پر زرقوبرقش نشوید که برق دنیای حرام، بیفروغ است و سخنش دروغ و اموالش به غارت رفته و کالاهای آن تاراجشدنی است. دروغگویی خیانتکار، ناسپاسی حقنشناس، دشمنی حیلهگر، حالاتش متزلزل، عزتش خواری، جدیاش بازی، و بلندیاش سقوط است. دنیا منزل ناآرامی است که جایگاه دیدنیهای کوتاه و بیارزش است.
آماندا
«ایوب، پسرم. من و پدرت هم علی را دیدیم و هم معاویه را. فاصلۀ این دو تن بیش از زمین و آسمان است. فرقشان فرق نور و سیاهی و ظلمت است. پس چشم و گوشت را باز کن و حواست باشد چه میکنی. من به تو شیر پاک و نان حلال داده بودم. نبینم به اولاد پیامبر خدای
عاطفه سادات
کل خزانۀ خلیفه آن روزها مگر چقدر پول و طلا و نقره داشت. باور کنید به اندازه ی یک فقره اختلاسهای بانکی توی این دوره زمانه نیست. ما اگر هم میخوردیم قطرهچکانی بود. اما الان می بینم که برای خوردن حجب و حیایی نمانده. هر کس هر چقدر که بتواند از بیت المال برمیدارد. عدهای هم که هنوز دستشان به سفرۀ بیتالمال نرسیده، چهارچنگولی منتظرند تا نوبت به آنها هم برسد.
حسین تیموریان
چه برزخی شومتر از این دنیا. دنیایی با وسوسههای ناتمام.
مجنونِ³¹⁴
عجیب است که اینان از مرگ نمیهراسند؟ مگر مرگ هراسناک نیست؟ چگونه وعدۀ بهشت را در این آیات باور دارند؟
baraniam
آهسته از آنان دور شدم. رفتم بهطرف فرات. شبحی روی تل خاکی در کنار فرات نشسته بود. او کسی نبود جز حر که امروز حال ناخوشش را دیده بودم. به نظرم دلش با ما نبود. پس چرا مانده بود؟ میرفت به کوفه. یا از ترس مجازات عبیدالله میرفت بین قبیلهاش تا دست کسی به او نرسد. حر مانده بود؛ اما بعید میدانم فردا دل و جانی برای جنگیدن داشته باشد.
baraniam
ای مؤمنان، به دنیا دل نبندید که آب دنیای حرام، تیره و گلآلود است. منظرهای دلفریب و سرانجامی خطرناک دارد. فریبنده و زیباست. برق درخشندهی دنیا، شما را خیره نکند و سخن ستایندهی دنیا را نشنوید. به دعوتکنندهی دنیا پاسخ ندهید و از تابش دنیا روشنایی نخواهید و فریفتهی کالاهای پر زرقوبرقش نشوید که برق دنیای حرام، بیفروغ است و سخنش دروغ و اموالش به غارت رفته و کالاهای آن تاراجشدنی است. دروغگویی خیانتکار، ناسپاسی حقنشناس، دشمنی حیلهگر، حالاتش متزلزل، عزتش خواری، جدیاش بازی، و بلندیاش سقوط است. دنیا منزل ناآرامی است که جایگاه دیدنیهای کوتاه و بیارزش است.
shido
اى مردم! به من بگویید من چه کسى هستم؟ آنگاه به خود آیید و خویشتن را نکوهش کنید و ببینید آیا کشتن و هتک حرمت من براى شما جایز است؟ مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر من فرزند وصى و پسر عموى پیغمبر شما نیستم؟ مگر من پسر کسى نیستم که او پیش از همۀ مسلمانان ایمان آورد؟ و پیش از همه، رسالت پیامبر را تصدیق کرد؟
مگر شما سخن پیغمبر را دربارۀ من و برادرم نشنیدهاید که فرمود: این دو، سروران جوانان اهل بهشتند؟ اگر سخنان مرا تصدیق مىکنید، اینها همه حقند و کوچکترین خلاف واقعى، در آنها نیست. زیرا هنوز در طول عمر خود از آن روزى که فهمیدهام خداوند بر دروغگویان غضب کرده و دروغ را به خودش برمىگرداند، هرگز دروغ نگفتهام.
سحر
برگشتم بهطرف صدا. حسینبنعلی بود. پیاده، ایستاده بود و از پدرم خواسته بود دست نگهدارد. پدرم شمشیرش را پایین آورد. نگاه کردم به حسین، به صورت خستهاش. به چشمهایی که نشان میداد دیشب تا صبح نخوابیده است و به لبهای ترکخوردهاش.
- شنیدم این جوان پسر توست. او را به حال خود رها کن و برگرد. کسی دیگر را به میدان میفرستم.
سحر
«اگر غم و اندوه طفلان حسین در سینهام سنگینی نمیکرد، به حرفت میخندیدم ابنسعد. آنچه نیت کردهاید تکلیف خداوند بر شما نیست. شیطان است که به قلبهای شما ولایت دارد و بر عقلهای شما حکومت میکند.
مجنونِ³¹⁴
«چنان دم از حکومت الهی میزنید که گویی جبرئیل نازل شده است و حکم مسلمین را بر یزید تنفیذ نموده. مرد حسابی، گویی فراموش کردهای اینهایی که پیش روی تواند، فرزندان رسول خدا هستند. همین رسولی که یزید و پدرش بهناحق بر ولایت او تکیه زدهاند. حالا شما آب را بر روی خاندان رسول خدا بستهاید و بیعت میخواهید؟
مجنونِ³¹⁴
حتی برخی از حاکماناین دنیا، سهمدار میراث معاویه و یزیدند.
مجنونِ³¹⁴
دنیا منزل ناآرامی است که جایگاه دیدنیهای کوتاه و بیارزش است.
عاطفه سادات
این جماعت شمشیر از رو بستهاند. تا از حسین بیعت نگیرند دستبردار نیستند
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
هرگز شقیتر از یزید و پدرش معاویه را ندیدم. آنها مسیر دین و اسلام را تغییر دادند و حالا هم میخواهند بهزور از کسی بیعت بگیرند که حکومت و ولایت حق اوست نه یزید
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
مرد اول نگاهی به کوزهی آب و بعد به من انداخت و گفت: «در کربلا هم به حسین و یارانش آب تعارف میکردی؟ به پدرت چه؟ به او هم آب دادی؟»
علی مشکانی
حکایت عشق، حکایت آتش است که میسوزاند و نابود میکند. خواستم بگویم عشق یک نگاه و صد نگاهش فرقی با هم نمیکند. چه بسا نگاه صدم، هرم و داغی نگاه اول را نداشته باشد.
shido
حکایت عشق، حکایت آتش است که میسوزاند و نابود میکند. خواستم بگویم عشق یک نگاه و صد نگاهش فرقی با هم نمیکند. چه بسا نگاه صدم، هرم و داغی نگاه اول را نداشته باشد.
سحر
«من از این حاکمانی که به نام دین و اسلام، دستزدن به هر ظلم و ستمی را روامیدارند، انتظار لطف و محبت ندارم. اما من از جدم رسولالله و پدرم علی آموختهام که زیر بار ظلم و حرف زور نروم. پس به یارانت دستور بده مانع بازگشت ما نشوند».
سحر
ای عمر اگر حبّ دنیا، اگر میل ثروت و حکومت کنج دلت نشسته، بیرونش کن. من این نصحیت را یک بار به پدرت گفتم گوش نکرد و با علی درافتاد. تو چنین نکن. اینان فرزندان رسول خدایند. اگر شما را نفرین کنند عاقبت خوشی نخواهید داشت. نه به ثروت خواهید رسید و نه به قدرت.
سحر
اگر در گفتار پیغمبر دربارۀ من و برادرم شک دارید آیا در این واقعیت هم شک دارید که من فرزند دختر پیغمبر شمایم؟ به خدا قسم در تمام دنیا، نه در میان شما، و نه در غیر میان شما از من، پیغمبر فرزندى ندارد، واى بر شما، آیا کسى را از شما کشتهام که در مقابل خون او مىخواهید مرا بکشید؟ آیا مال کسى را حیف و میل کردهام؟ یا زخمی بر کسى وارد ساختهام که مىخواهید مجازاتم کنید؟»
سحر
نگاهش کردم. چه میگفت او. گفتم: «مگر نمیبینی پدرم آنجاست؟ با او بجنگم؟»
گفت: «بله. با او بجنگ. این را جناب زید خواسته. زمان، زمان امتحان است ایوب. او میخواهد ببیند چقدر به او و دخترش وفاداری. برو. نترس».
گفتم: «زبیرجان مگر میشود چنین کاری؟ حالا کسی دیگری برود به جنگ پدرم. من هم با هر کسی که جناب زید بگویم میجنگم».
سحر
حجم
۹۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
حجم
۹۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان