مرتضی برزگر
درباره مرتضی برزگر
اگر کتاب «اعترافات هولناک لاکپشت مرده» را خوانده باشید، احتمالا مرتضی برزگر و شخصیت اصلی داستانش، ضیا را میشناسید. ما با ضیا دقیقا زمانی آشنا میشویم که در اوج بحران است. پرستاری از اتاق عمل بیرون میآید به ضیا میگوید: «متاسفم.» و این جمله یعنی ضیا، همسرش (کانی) را از دست داده. اما وقتی میفهمیم ضیا در این لحظه به چه چیزی فکر میکند، شک میکنیم که ضیا همسر مرحومش را اصلا دوست داشته یا نه! آخر ضیا انقدر که درگیر لبهای هندوانهای رنگ پرستار شده، درگیر غم از دست دادن همسرش نشده.
مرتضی برزگر در کتاب «اعترافات هولناک یک لاکپشت مرده» از مرگ و انتقام و البته غریزه جنسی در طبقهی متوسط غیر روشنفکر صحبت میکند. این رمان فضایی گروتسک دارد. شاید فکر کنید با رمانی جنایی روبرو هستید. اما باید گفت که این رمان در واقع یک رمان طنز است؛ البته طنزی سیاه. از مرتضی برزگر کتاب دیگری به نام « قلب نارنجی فرشته » هم منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از ده داستان کوتاه است که موضوع بیشتر آنها، مانند کتاب « اعترافات هولناک یک لاکپشت مرده» دربارهی مرگ و انتقام است.
برای آشنایی با مرتضی برزگر مصاحبهای با او انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
ایدهی نوشتن کتابها از کجا میآیند؟
بخشیاش تجربهی زیسته است. یعنی نگاهی که زندگی به من داده و جریاناتی که پشت سر گذاشتهام. بخشیاش هم وابسته است به اتفاقهای جامعه و جهان. اینکه چه اتفاقات مهمی در جریان است و این اتفاقها چقدر می تواند داستانی باشد و البته باز هم چقدر، به جهان داستانی من مرتبط است.
چه زمانی فهمیدید نویسنده هستید؟
من حدود ۸ سال شاگردی کردم. هر جا کلاس داستانی بود، کارگاه نوشتنی، رفتم. یاد گرفتم. اما ماجرای نویسنده شدنم برمیگردد به کلاسهای عرفان نظرآهاری و اولین تمرینی که به کلاس گفت. من هم نوشتم و او گفت که تو یک روز نویسندهی خوبی میشوی و همین . من باور کردم و شروع کردم به تلاش در این راه. یکبارعباس معروفی گفته بود حداقل سه ساعت باید بنویسی. از آن به بعد، من روزهایم را طوری تنظیم کردم که سه ساعت بنویسم حتی در بدترین شرایط روحی و جسمی هم نوشتن را ترک نکردم. با این حال، هنوز خودم را دانشجوی نوشتن میدانم نه نویسندهی حرفهای.
سختترین مرحلهی نوشتن کدام است؟
برای هر نویسندهای ممکن است متفاوت باشد. برای من، مرحلهی تحقیق سختترین است. مثلا در اعترافات هولناک لاکپشت مرده، صحنهی خاکسپاری کانی را میدانستم و پیش از آن بارها مراسم خاکسپاری را دیده بودم. با این حال، برای باورپذیری بیشتر و برای اینکه به صحنهای برسم که نظیرش را در داستانهای دیگر نخواندهام، دو هفته تمام میرفتم بهشت زهرا. از ۹ صبح تا دو ظهر جنازهی آدمهای مختلف را تشییع میکردم تا آخر سر، تصویری را دیدم که لازم داشتم و در کتابم نوشتهام. یا برای کار روی مسئلهای ماورایی، ناچار شدم که شش ماه تمام در جلساتی شرکت کنم که هیچ با منی که میشناسم، سنخیت نداشت. اما خلق، برای من مسالهی جدی است و به نظرم باید برای تک تک تصاویرِ رمان، عرق ریخت.
جذابترین بخش نوشتن کدام است؟
در کل فرایند نوشتن برای من جذاب است. چون، نویسنده مرتب مواجه می شود با خودش. گاهی شخصیتهای داستانی دلشان میخواهد رفتارهای دیگری کنند – که با پیرنگ متفاوت است- و مرتب باید باهاشان درگیر بود. و خیلی وقتها در روند خلق کردن، چیزهایی می فهمی که هیچ وقت بهشان فکر نکردهای. خلق کردن برای من همیشه جذاب است.
برای اینکه شخصیتهای داستان را بسازید یا واقعی دربیاورید از چه تکنیکهایی استفاده میکنید؟
اولین و مهمترین تکنیک شخصیتپردازی من این است که تا کسی را نشناسم، نمینویسمش. یعنی برای همه شخصیتها فولدرهای متعدد معرفی دارم. هم از لحاظ جسمی هم از لحاظ روحی. میدانم که کی میخوابند. کی بیدار می شوند. کی عصبانی می شوند. همه چیز را دربارهی همهی شان میدانم و بعد میآورمشان توی قصه و میگذارم نسبت به ماجرا، واکنش نشان بدهند. البته از زگیلهای شخصیتی و کلامی هم به کرات استفاده میکنم. چرا که در داستان هایی با شخصیتهای زیاد، خیلی به شناسایی شخصیتها توسط مخاطب کمک میکند.
در مصاحبهتان گفتید که زیاد مینویسید اما کم چاپ میکنید، چرا؟
بله. بسیار مینویسم. اما هر وقت میخواهم کتابی چاپ کنم یک سر میروم کتابفروشیها. یا میروم نمایشگاه کتاب. از خودم میپرسم که آیا کتاب من هم، قرار است میان بقیهی کتابها خاک بخورد؟ قرار است خوانده شود؟ قرار است تلنگری بزند؟ و هر وقت مطمئن شدم که جواب این سوالها و سوالاتی از این دست را میدانم، کتابم را به ناشر میدهم. وگرنه، فضای مجازی مکان مناسبتری است برای ارائه نوشتهها. به درختها هم آسیب کمتری میرساند.
زمان نوشتن هر کدام از کتابها چقدر طول کشید؟
خیلی متفاوت است. کاملا به خود رمان بستگی دارد و جهانی که می سازد. مثلا اعترافات هولناک را دو ساله نوشتم. و این بجز فرایند تحقیقاتیاش بود. و رمان بعدی ام را دو سال قبل از اعترافات شروع کردم. هنوز هم دارم رویش کار میکنم.
فرق نوشتن داستان کوتاه و رمان چیست؟
به نظرم داستان کوتاه سختتر است. چرا که نویسنده باید در یک ظرف کوچکتر، جهان بزرگی را خلق کند، شخصیتهایش به مرز پختگی برسند و البته تاثیر واحدی را القا کند. از لحاظ تکنیکی هم نوشتن داستان کوتاه، سختتر است.
فرق نوشتن داستان جدی و طنز چیست؟
به نظرم جامعهی ما هنوز ادبیات طنز را نپذیرفته. یا شاید باید اینطور گفت که طنز، برای هر خوانندهای، معنای خودش را دارد. به همین خاطر، داستان طنز نوشتن – چه طنز خندهآور، چه گروتسک و چه طنز تلخ – ریسک زیادی دارد. چرا که برای بعضی ها لوس است. برای بعضی ها هجو است. برای بعضی ها توهین است. با مشاغل نمی شود شوخی کرد. با آدمها، با سیاست و… طنز نوشتن، علاوه بر محدودیتهای ارشادی، موانع بسیاری دارد که به گمانم کار را برای نویسنده سختتر میکند.
معمولا کجاها مینویسید؟ عادتهای نوشتن خاصی دارید؟
برای نوشتن باید حتما پشت لپتاپم باشم. لپتاپم همهی سواد من است. یک جور محراب. وقتی پشت میزم مینشینم و لپتاپم را باز میکنم، کلمات ناخودآگاه هجوم میآورند. و همین برای من کافیست و بقیهی چیزها اهمیتی ندارد. حتا توی شلوغی هم مینویسم.
نویسندهی محبوبتان کیست و کتاب محبوبتان چیست؟
در نویسندههای خارجی بدون تردید یاروسلاو هاشک و در نویسندههای ایرانی رضا براهنی. کتاب محبوبم؛ شوایک سرباز ساده دل است و در ایرانی ها، رازهای سرزمین من.
کتابی که دوست دارید پیشنهاد کنید همه بخوانند؟
بدون شک شوایک، سرباز ساده دل. با این حال، نمیتوانم بادبادک باز خالد حسینی و رازهای سرزمین من، رضا براهنی را هم از قلم بیندازم.
رابطهتان با کتاب الکترونیکی و کتاب صوتی چطور است؟
با کتاب صوتی خیلی خوب نیستم. علاقه دارم که چشمهام کلمهها را ببیند تا اینکه گوشهایم بشنود. اما به کتاب الکترونیکی، بسیار علاقهمندم و همیشه،در حال مطالعه با گوشی و تبلتم هستم. خوبی کتاب الکترونیکی این است که همه جا در دسترس است، مخصوصا در سفر.
برای کتاب بعدی در مورد چه موضوعی کار میکنید؟
داستانی دربارهی جانبازها و جامعهی بعضا فراموشکار که البته بخش تاریخی پررنگی دارد.