امیرخسرو دهلوی
زندگینامه و معرفی کتابهای امیر خسرو دهلوی
امیر ناصرالدین ابوالحسن خسرو بن امیر سیفالدین محمود دهلوی ملقب به امیرخسرو دهلوی (Amir Khusrow) از ترکان ختایی ترکستان و منطقهی ماوراءالنّهر از شهر کش بود.
بیوگرافی امیرخسرو
پدر امیرخسرو در پیِ حملهی مغول به هندوستان فرار کرد و در شهر پتیالی ساکن شد. امیرخسرو در این شهر و حدود سال ۶۵۱ به دنیا آمد. پدر امیرخسرو در روزگار سلطان شمسالدین محمد امارت و فرمانروایی داشت و امیر منطقهی لاچین بود. در عین حال مردی اهل علم و فضل و دانش نیز بوده است. امیرخسرو از همان سالهای آغازین جوانی به تحصیل علوم و فنون عصر خود همت گماشت و به دلیل استعداد و علاقهای که به شعر داشت، مطالعه در آثار و اشعار فارسی را آغاز کرد. رفتهرفته به دربارهای بزرگ هند راه پیدا کرد و به سبک دیگر شاعران همعصر خود در سرودن مثنوی، غزل، قصیده و حتی رباعی اهتمام ورزید.
از سویی امیرخسرو مدتی را در محضر شیخ نظامالدین محمد بن احمد دهلوی معروف به نظامالدین اولیاء گذراند و در مقام شاگردی این عارف و شیخ درآمد. وی همچون مراد خود پیرو سلسلهی عرفان چشتیه (شاخهای از عرفان و تصوف که در افغانستان و شبه قارهی هند گسترش داشته است) شد. تعلق خاطر و تقدم و تقرّبش به بارگاه نظامالدین اولیاء نمایانگر مرتبه و مقام این شیخ والامقام در تصوف است؛ بهطوری که امیرخسرو خرقهی صوفیانهی خود را از دست نظام اولیاء پوشید. ناگفته نماند که امیرخسرو و حسن دهلوی در محضر نظامالدین با یکدیگر آشنا شدند و طرح دوستی ریختند. بعدتر اگرچه به دربار پادشاهان میپیوندد، هیچگاه تعلق خاطر و علاقه و ارادتش نسبت به شیخ و مرادش کم نشد.
هنگامی که ملک محمد قاآن به حکومت مولتان منصوب شد، خسرو دهلوی و خواجه حسن دهلوی ملازم درگاه او شدند. در سال ۶۸۴ هـ.ق وقتی که ملک محمد در جنگ با مغولان کشته شد، این دو شاعر دربار به اسارت مغول افتادند. سرانجام پس از دو سال رها شدند و به دهلی بازگشتند. پس از فوت غیاثالدین بَلبَن (۶۸۶ هـ.ق) خسرو به درگاه معزالدین کیقباد و سپس درگاه جلالالدین فیروزشاه خلجی ملازم شد و به این دلیل که همچون پدر و برادر خود در زمرهی امرا درآمد عنوان امیر گرفت و به امیرخسرو شهرت یافت. پس از آن در دربار سلاطین دهلی مشغول بود تا اینکه در دورهی تُغلُق شاه بر مرتبه و مقام وی افزوده شد. تغلقنامهی امیرخسرو در مدح اوست. در حدود سال ۷۲۵ هـ.ق. که در بازگشت از بنگاله در همراهی تغلقشاه است، خبردار میشود که شیخ نظامالدین اولیا مراد و پیر او فوت کرده است؛ همانجا ترک خدمت سلطان میگوید و به دهلی میشتابد، هرچه دارد به بینوایان میبخشد و مجاور قبر مرشد خویش میشود. گفته شده حدود شش ماه پس از این واقعه، امیرخسرو در ذیقعدهی ۷۲۵ هـ.ق. بدرود حیات گفت و او را در پایین قبر شیخش به خاک سپردند. مقبرهی او امروزه در آرامگاهی به نام مرادش نظامالدین اولیا نزدیک به ایستگاه قطار نظامالدین در شهر دهلی هندوستان واقع شده است.
آثار امیرخسرو دهلوی
از جمله آثار امیرخسرو پنج دیوان شعری وی با عنوانهای تحفه الاصغر، وسط الحیات، غره الکمال، بقیه النقیه و نهایه الکمال است. همانطور که از عنوانهای آنها پیداست بهترتیب، شامل اشعار از شانزدهسالگی تا نوزدهسالگی؛ آثار شاعر از حدود بیستسالگی تا سیوچهارسالگی؛ ایام کمال او و شامل اشعاری است که تا چهلوسهسالگی سروده و به خواهش برادرش علاءالدین این مجموعه را گردآوری میکند و سرگذشت خود را به طور مختصر مثل مقدمهای ابتدای آن مینویسد؛ دفتر چهارم شامل دوران پیری شاعر است و با توجه به وجود مرثیهای در مرگ محمد خلجی احتمالاً تا حدود سال ۷۱۵ ادامه مییابد؛ سرانجام نهایه الکمال که سالهای آخر حیات امیرخسروست.
وی سبک و سیاق جدیدی در داستانسرایی رایج زمانهی خود ایجاد کرد و آن این بود که به جای احیا و بازنویسی داستانها و قصههای گذشته، به حوادث عصر خود پرداخت و آنها را به شعر درآورد. مثلاً داستان خضرخان و دولرانی که سرگذشت غمانگیز عشق شاهزاده خضرخان پسر علاءالدین خلجی با دختر رایکرن گجراتی است.
بهعلاوه، سه مثنوی به نامهای قرانالسعدین که توصیفی شاعرانه از ملاقات سلطان معزالدین کیقباد حکمران دهلی با پدرش که حکمران بنگاله است و در سال ۶۸۸ هـ.ق. این ملاقات صورت میگیرد. مثنوی دوم مفتاحالفتوح یا فتحنامه است که شامل جنگهای سلطان جلالالدین فیروزشاه، خلف معزالدین و سلف علاءالدین است. حدود دو سال ۶۸۹ـ۶۹۰ هـ.ق. از تاریخ این دوره است. نُه سپهر عنوان مثنوی سومی است که توصیفی از دربار باشکوه قطبالدین مبارکشاه خلجی، پسر و جانشین علاءالدین و شرح اتفاقات آغاز سلطنت وی و پایان یافتن آن در ۷۰۸ هـ.ق. است.
اما مهمترین اثر امیرخسرو خمسهی اوست که همانطور که از نامش پیداست به تقلید از خمسهی نظامی گنجوی سروده شده است. این اثر وی شامل سه داستان شیرین و خسرو، مجنون و لیلی و هشت بهشت (داستان عاشقانهی مربوط به زندگی بهرام گور به تقلید از هفت پیکر نظامی) و دو منظومهی مطلعالانوار و آیینهی اسکندری که بهترتیب تقلیدی از مخزنالاسرار و اسکندرنامهی استاد خمسهسرایی است. مطلعالانوار که گفته میشود در حدود دو هفته سروده شده است در موضوع توحید و تحقیق و تهذیب و تربیت و نظیرهای از مخزنالاسرار است. شیرین و خسرو امیرخسرو دهلوی همان عشق خسرو و شیرین مشهور است که نظامی اول بار آن را به رشتهی داستان کشید. خلاقیتی که دهلوی در داستان خود به خرج داده تصاویری از بزمآرایی خسرو با حکما و پرسشهای حکیمانهی او از ایشان و پاسخهای آنهاست که نمایانگر اطلاعات حکمی و علمی سرایندهی آن است. اما در سرودن مجنون و لیلی چندان موفق عمل نکرد، چراکه نتوانست دخل و تصرفاتی در داستان داشته باشد. دهلوی در سرودن آیینهی اسکندری خود به لحاظ تاریخی طبق نسخهی نظامی عمل نکرد، بلکه فقط به بعد از فتوحات اسکندر تا زمان مرگ و دفن اسکندر آنهم به صورت مختصر پرداخته است. در نهایت هشت بهشت را که در جواب به هفت پیکر نظامی ساخته، ساختار داستانی زندگی بهرام گور و ساختن هفت گنبد به هفت رنگ و اختصاص آنها هر کدام به یکی از روزهای هفته و سرانجام بهرام گور که در پی شکار گورخر به داخل گوری (قبری) میافتد، همه را بدون اندک تفاوتی سروده است.
جواهر خسروی عنوان دیگری از مجموعه اشعار امیرخسرو است که در موضوعات مختلف و بیشتر مسائل تفننی و اطلاعات مختلف عمومی مثل حساب انگشتان، نصابی برای زبان هندی یا چیستانی مرکب از قطعاتی به زبان هندی را شامل میشود.
همچنین امیرخسرو مثنویهای کوتاهی با موضوعاتی مثل سفرنامه، نامهی عاشقانه و تاریخ حکمرانی یا رسائل فارسی در تصوف و موسیقی ایرانی و هندی نیز در مجموعهی آثار خود دارد.
هنر شاعری، منتقد بودن و موسیقیدانی امیرخسرو
نخستین و بزرگترین شاعری که از نظامی گنجوی در سرودن پنج گنج تقلید کرد امیرخسرو دهلوی بود. اما نکتهی قابل توجهی که باید بدان اشاره کرد ستایش امیرخسرو از نظامی و او را استادِ بزرگِ سخن خطاب کردن است. در جایی میگوید:
هنرپرور گنجه گویای پیش که گنج هنر داشت ز اندازه بیش
نظر چون بر این جام صهبا گماشت ستد صافی و دُرد بر ما گذاشت
سبک شعری امیرخسرو حدفاصل سبک عراقی (مثل سبک شعری عطار و سعدی) و سبک هندی (مثل سبک شعری صائب تبریزی و بیدل دهلوی) است. وی بشخصه علاقهی خاصی به سعدی شیرازی دارد. شاید به دلیل همین نزدیکی غزلهایش به سبک سعدی باشد که به سعدی هندوستان مشهور گشته است. در عین حال بعضی منتقدان از تأثیر او بر حافظ در سرایش غزلهایش سخن گفتهاند. بهطور کلی شعرهایش ساده و روان و حاوی مضامین عاشقانه و بعضاً مسائل عرفانی است و نیز بهنوعی مقدمهای بر مکتب واسوخت یا وقوعگویی است. در این مکتب پیوسته سخن از معشوقی مذکر است و روابط عاشق و معشوق بهشکلی واقعی تصویر میشود؛ ضمن آنکه گاهی هم از اعراض و رویگرداندن عاشق از معشوق سخن به میان میآید. همچنین به دلیل آنکه با زبانهای فارسی و ترکی و هندی و عربی آشنایی داشت، تعدادی واژگان بیشتر ترکی و هندی در اشعارش راه یافته بود. بهطور کلی در مجموع، امیرخسرو چون در محیط جدید و متفاوتی از محدودهی جغرافیایی ایران زندگی میکرده، طبیعتاً تازگیهای بسیاری در سخن وی مشاهده میشود و مضامین نو و بدیعی را در اشعارش به کار میگیرد. به همین دلیل شاعران پس از وی گاهی از او به استادی یاد کردهاند.
عبدالحسین زرینکوب در مقالهای با عنوان «امیرخسرو دهلوی: شاعر و منتقد» به جنبهی شاعری و منتقدبودن امیرخسرو پرداخته است. نویسنده در آن مقاله از مقدمهی امیرخسرو بر غره الکمال و مباحث انتقادی مهمی که طرح میکند سخن میگوید. امیرخسرو ابتدا شعر عربی را بر شعر فارسی برتری میدهد و علت آن را جنبهی شرعی و ارزش دینی زبان عربی میداند و اینکه شعر عربی در فهم قرآن کمککننده است؛ اما در ادامه شعر فارسی را بر شعر عربی ترجیح میدهد و بالاتر مینشاند، چراکه شاعر شعر فارسی بهمراتب دقت و ظرافت بیشتری در انتخاب قافیه و ردیف و وزن به کار میبندد.
بهعلاوه، امیرخسرو شعر شاعران مختلف را درجهبندی میکند. از سویی، شاعری را که سبکی یگانه و منحصر به خود دارد با شاعری که از دیگران تقلید میکند، متفاوت میداند. از سویی دیگر، میان شاعری که تقلید میکند با آنکه دست به سرقت ادبی (انتحال) میزند تفاوت قائل میشود. در مجموع امیرخسرو با اینکه برای شعر خویش ارزش قائل است و بدان اعتقاد تمام دارد، هیچگاه خود را استاد شعر نمیخواند و متواضعانه اذعان دارد که در مواعظ و نصایح تابع سنایی غزنوی، در مدح و تخلص شاگردِ کمالالدین اسماعیل اصفهانی، در مثنوی و داستانسرایی تابع نظامی گنجوی و در غزل تابع سعدی است. وی بدین مدعی است که در مقطعات و رباعیات نهتنها تابع و مقلّد کسی نیست، بلکه هر چه دارد از خود اوست و البته که از حاصل کار استادان بهرهها جسته است، اما هیچگاه دست به سرقت و انتحال نزده است. شاهدمثالهای این توضیحات را میتوان از لابهلای اشعارش پیدا کرد. امیرخسرو به نظر خودش شاید استاد تمامی نباشد اما به تعبیر خودش استادی ناتمام محسوب میشود. باید گفت در طول تاریخ ادبیات فارسی، خیلی کم پیش میآید شاعر یا نویسندهای خود را قضاوت ادبی کند و حدّ اعتدال را چه در مورد خود چه در مورد دیگر شاعران و نویسندگان همعصر خود نگه دارد و این نشان از وجدان انتقادی امیرخسرو دهلوی است.
از لابهلای این نقد و نظرات انتقادی، میتوان به مجموعهای از نظرات امیرخسرو در باب مسائل مربوط به بلاغت و شناخت سبکهای ادبی دست یافت. نکتهای که در این میان به چشم میخورد این است که هرچه شعر امیرخسرو روان و ساده و زودیاب است، نثر انتقادی وی دشوار و دیریاب و نسبتاً مصنوع جلوه میکند. به نظر زرینکوب این مصنوع نوشتن فقط مختص به امیرخسرو نیست بلکه ناشی از سبک متکلفانهی نثر دیوانی عصر و زمانهی اوست.
اما امیرخسرو وقتی در اواخر عمرش دوباره به دنیای زهد و فضای صوفیانه و عرفانی قدم میگذارد، از آن فضای اداری و مصنوع و متکلفانهی درباری اعلام بیزاری میکند و معتقد است این تکلفهای دیوانی نهتنها تباهکنندهی عمر آدمی است، بلکه مانع از اشتغال به موعظه و توحید الهی است. از این رو، سعی میکند این تکلف را به یک سو نهد و به سادگی بگراید. هرچند بنا بر نظر منتقدان چندان نتوانسته موفق بشود چراکه همچنان به خدمات دیوانی مشغولیت داشته است.
پیش از اتمام بحث دربارهی امیرخسرو باید به موسیقیدانی و علاقهی وی به موسیقی هم بپردازیم. رسالهی اعجاز خسروی و انشاء امیرخسروی را در تصوف و موسیقی ایرانی و هندی نوشت. وی در جواب کسی که از برتری شعر یا موسیقی میپرسد، میگوید: «پاسخش دادم که من در هر دو معنی کاملم/ هر دو را سنجیده بر وزنی که آن درخور بود». در مجموع با موسیقی ایرانی و هندی خیلی خوب آشنایی داشت.
شاید برای آنکه بتوانیم نام امیرخسرو دهلوی را در ذهن مخاطب بیشتر ماندگار کنیم، بد نباشد به این اشاره کنیم که شاعر موسیقی «ابر میبارد» همایون شجریان از آلبوم رگ خواب، امیر خسرو دهلوی است. غزلی زیبا با مطلع ابر میبارد و من میشوم از یار جدا/ چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟