ارنستو چه گوارا | بیوگرافی، دانلود و خرید کتاب‌های الکترونیکی و صوتی

ارنستو چه‌گوارا

زندگینامه و معرفی کتاب‌های ارنستو چگوارا

ارنستو چه گوارا (Ernesto "Che" Guevara)، با نام اصلی ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا (۱۹۶۷-۱۹۲۸)، در ژوئن ۱۹۲۸ میلادی، در یک خانواده‌ی متمول و چپ‌گرا، در روزایو، شهری از کشور آرژانتین، متولد شد. او پزشک، سیاست‌مدار، چریک و استراتژیست جنگی بود. شهرت چه در مبارزه‌ی خستگی‌ناپذیر او با امپریالیسم ریشه دارد، همین مبارزات او را به یک نماد جهانی برای مقاومت و مبارزه در مقابل قدرت‌های استعماری تبدیل کرد.

بیوگرافی ارنستو چه گوارا

او در کودکی به بیماری آسم مبتلا شد؛ به همین دلیل خانواده‌اش در سال ۱۹۳۲ به آلتا گراسیا، شهر دیگری در آرژانتین نقل مکان کردند. بیماری او باعث نشد از فعالیت‌های ورزشی کناره‌گیری کند و همیشه در ورزش‌های مختلف مثل فوتبال، شنا، گلف، دوچرخه‌سواری و... سرآمد بود.

پدر چه گوارا اصالتا اسپانیایی بود و ریشه‌ی مادرش به ایرلند می‌رسید. هردوی آن‌ها اهل مطالعه بودند و فعالیت‌های سیاسی داشتند. گوارا از کودکی روحیه‌‌ی ایستادگی در برابر بی‌عدالتی و ظلم را داشت، به همین‌خاطر خانواده‌اش باور داشتند که ژن شورشیان ایرلندی در او زنده است؛ این روحیه‌ی مبارزه‌طلبانه او را به سمت اهمیت به فقرا و دفاع از حقوق آن‌ها سوق می‌داد.

کتابخانه‌ی خانوادگی ارنستو شامل بیش از ۳ هزار عنوان کتاب بود که مطالعه‌ی اشعار شاعرانی مثل پابلو نرودا، والت ویتمن و کتاب‌های نویسندگان بزرگی مثل مارکس و فاکنر، در دوران نوجوانی را برای او میسر می‌کرد. او به فلسفه، ریاضیات، علوم‌سیاسی، جامعه‌شناسی و تاریخ علاقه داشت و در این زمینه‌ها مطالعه می‌کرد. همین مطالعات گسترده باعث شد در گزارشی از سازمان سیا در سال ۱۹۵۸، او به‌عنوان فردی روشن‌فکر با مطالعات عمیق شناخته شود.

تحصیلات چه‌گوارا

در سال ۱۹۴۶ ارنستو چه گوارا از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد. او قصد داشت در رشته‌ی مهندسی ادامه تحصیل دهد؛ اما تحت تاثیر فوت مادربزرگش رشته‌ی پزشکی را انتخاب کرد. همچنین امیدوار بود در این رشته بتواند درمانی برای بیماری آسم خودش پیدا کند. سرانجام درخواست او برای تحصیل در رشته‌ی پزشکی در دانشگاه بوینس آیرس در پایتخت آرژانتین پذیرفته شد.

او در دانشکده‌ی پزشکی سخت تلاش می‌کرد. علاوه بر مطالعه، به پژوهش درباره‌ی بیماری‌های مختلف نیز علاقه‌مند بود. در سال ۱۹۵۰ تصمیم گرفت یک موتور به دوچرخه خود متصل کند و با آن به سرتاسر آرژانتین سفر کند. او شش هفته در جاده بود و ۲۵۰۰ مایل با دوچرخه‌اش پیمود. هر روز خاطرات سفرش را یادداشت می‌کرد و این عادت تا پایان عمرش با او بود. بعد از شش هفته به دانشکده برگشت تا درسش را ادامه دهد. شعله‌ورشدن اشتیاق دیدن و کشف جهان، ثمره‌ی این سفر شش هفته‌ای با دوچرخه بود.

در سال ۱۹۵۱ دوست گوارا، آلبرتو گرانادو، تصمیم داشت با موتور سیکلتش از جنوب آرژانتین به شمال آن برود و سپس راهی ونزوئلا شود. با اینکه هنوز دو ترم از تحصیلات چه گوارا باقی مانده بود، با شوقی که نسبت به سفر داشت با آلبرتو همراه شد.

چه‌‌گوارای جهان‌گرد و سفرنامه‌نویس

در طول این سفر، او به شهرهای مختلف سفر کرد. گوارا سعی داشت با مردم عادی، به‌ویژه فقرا، ارتباط برقرار کند. با کسانی که در فقر مطلق زندگی می‌کردند آشنا شد. بی‌عدالتی و نابرابری‌های اجتماعی او را متحیر می‌کرد. همچنین با افرادی که در شرایط دشوار معادن کار می‌کردند ملاقات داشت و رنج زندگی آنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت. او از یک مرکز جذام بازدید کرد و آن‌قدر تحت تاثیر رنج و بیماری افراد بستری در این مرکز قرار گرفته بود که به مدت ۶ ماه آنجا ماند و به‌عنوان پرستار به آنان خدمت کرد. سرانجام، در آگوست ۱۹۵۲ به آرژانتین بازگشت، اما دیدگاهش نسبت به جهان به‌طور چشمگیری تغییر کرده بود. کتاب خاطرات سفر با موتور سیکلت نتیجه‌ی این همین سفر چه گوارا است.

ارنستو چه گوارا تحصیلاتش را تکمیل کرد و در مارس ۱۹۵۳ مدرک پزشکی خود را دریافت کرد. چهار ماه پس از فارغ‌التحصیلی، سفر دیگری او را به ماجراجویی دعوت کرد. به همراه یکی دیگر از دوستانش و این‌بار با قطار راهی گواتمالا شدند.

رابطه‌ی عاطفی ارنستو چگوارا

در این زمان رئیس‌جمهور گواتمالا جاکوبو آربنز بود. چه گوارا از سیاست‌های این فرد بسیار خوشش آمد و تصمیم گرفت در گواتمالا بماند و از او حمایت کند. در همین دوران با هیلدا گادئا آشنا شد. هیلدا گادئا یک کمونیست بود و با گوارا عقاید مشترکی برای بهبود وضعیت زندگی فقرا داشت.

آغاز فعالیت‌های سیاسی و چریکی

جاکوبو آربنز برای فقرا کار می‌کرد. او اعتقاد داشت که همه افراد یک کشور باید در ثروت آن کشور سهم داشته باشند. او به اصلاح اراضی پرداخت، زمین ثروتمندان را می‌گرفت و بین افراد فقیر تقسیم می‌کرد. یک کارخانه‌ی آمریکایی پرورش موز، بزرگ‌ترین مالک زمین در گواتمالا بود. آربنز وقتی تلاش کرد که زمین‌های این کارخانه را بگیرد با حمله‌ی نظامی ایالات متحده آمریکا مواجه شد.

جاکوبو آربنز مجبور شد دولتش را رها کند. او از دست آمریکا گریخت. ایالات متحده فرد دیگری را که با سیاست‌هایش همخوانی داشت، به رهبری گواتمالا رساند.

چه گوارا از این شرایط بسیار عصبانی بود. او و بسیاری دیگر از افراد انقلابی به مبارزه با رهبر جدید پرداختند. اما بسیار سریع توسط دولت جدید گواتمالا شناسایی شدند. چه گوارا و هیلدا گادئا با تعداد دیگری از دوستانشان برای اینکه به زندان نیفتند به مکزیک فرار کردند.

همین اتفاقات ارنستو چه گوارا را مجاب کرد که مبارزه‌ی مسلحانه برای رسیدن به اهداف انقلابی‌اش ضروری است. او به این باور رسید که شاید خشونت و جنگ، راه حل مبارزه با امپریالیسم و نظام سرمایه‌داری است که از فقرا و نیروی انسانی سوءاستفاده می‌کنند.

ارنستو در یک بیمارستان در مکزیک شروع به کار کرد. این اولین بار بود که بعد از اتمام تحصیلش به‌عنوان پزشک کار می‌کرد. او در بیمارستان با یک بیمار اهل کوبا آشنا شد و به گروه دوستان کوبایی‌ او پیوست. آن‌ها ارنستو را «چه» صدا زدند که یک اصطلاح آرژانتینی به معنای دوست است. ارنستو از این لقب خوشش آمد و تا آخر عمر آن را در کنار نام خود حفظ کرد.

گوارا در خلال معاشرت با کوبایی‌ها با فیدل کاسترو آشنا شد؛ فردی که همچون گوارا، افکاری انقلابی در سر داشت. فیدل برای گوارا تشریح کرد که چگونه اقلیتی ثروتمندْ قدرت و کنترل کوبا را در اختیار دارند و او قصد دارد به همراه برادرش، رائول، این رژیم را سرنگون کنند. آن‌ها از گوارا دعوت کردند تا به‌عنوان پزشک به ارتش انقلابی‌شان بپیوندد و در این مبارزه سرنوشت‌ساز، همراه آنان باشد.

پس از اینکه او درخواست فیدل کاسترو مبنی بر پیوستن به ارتش آنان را قبول کرد، با هیلدا گادئا ازدواج کرد. پس از به‌دنیاآمدن دخترشان در سال ۱۹۵۶ مجبور شد برای کمک به کاسترو، هیلدا و فرزندشان را تنها بگذارد.

چه گوارا و ۸۰ نفر دیگر برای جنگ چریکی با دولت باتیستا مدتی را آموزش دیدند و سپس همگی با یک قایق ۱۲نفری به‌سختی خود را به کوبا رساندند. از همان ابتدای ورود با دولت دیکتاتوری کوبا درگیر شدند. آن‌ها به مدت دو سال جنگیدند. چه گوارا در این مدت نه‌تنها یک پزشک که یک چریک جسور و شجاع بود.

او در این مدت با افراد طبقه‌ی پایین به‌خصوص دهقانان ارتباط برقرار کرد. آن‌ها را رایگان درمان می‌کرد، به آن‌ها خواندن و نوشتن را آموزش می‌داد و تلاش می‌کرد این باور را در آن‌ها به وجود بیاورد که با سرنگونی دولت باتیستا وضعیت زندگی آن‌ها بهبود پیدا می‌کند. دهقانان با توجه به خدماتی که چه گوارا به آن‌ها ارائه می‌کرد، به او اعتماد می‌کردند و به گروه شورشی آن‌ها ملحق می‌شدند.

خاطرات ارنستو چه گوارا

فیدل کاسترو، چه گوارا را برای سمت معاونت خود برگزید. آن‌ها به ارتش کوبا حمله می‌کردند و پس از هر عملیات در کوهستان، مزارع و جنگل‌ها پنهان می‌شدند تا دوباره شرایط حمله فراهم شود. چه گوارا در اوقات فراغت خود مطالعه می‌کرد و خاطرات خود را به رشته‌ی تحریر در می‌آورد.

چگوارا و کاسترو

فیدل و گوارا یک ایستگاه رادیویی راه‌اندازی کردند و برای رسیدن به اهداف خود از آن استفاده‌ی بسیاری کردند و توانستند اعتماد مردم را در سراسر کوبا به دست آورند. مجلات و روزنامه‌های مختلف با فیدل و چه مصاحبه می‌کردند و آن‌ها از برنامه‌های خود برای بهبود وضعیت اسفبار زندگی فقرا صحبت می‌کردند. برخی نسبت به چه گوارا احساس نفرت دارند، آن‌ها معتقدند که او جلادی بی‌رحم بود و اگر فردی به گروه چریکی آن‌ها خیانت می‌کرد، بی‌تردید توسط چه گوارا کشته می‌شد.

در اول ژانویه ۱۹۵۹ شورشیان به رهبری چه گوارا شهر سانتا کلارا، یکی از مهم‌ترین شهرهای کوبا را تصرف کردند. باتیستا وقتی فهمید که سانتا کلارا را از دست داده است، استعفا داد و به جمهوری دومنیکن فرار کرد.

با به‌نتیجه‌رسیدن این انقلاب، چه گوارا که در آن زمان ۳۰ساله بود به شهرت جهانی دست یافت. پس از تقریبا دو سال همسر و دختر او به کوبا آمدند؛ اما خیلی زود چه از هیلدا جدا شد و با زن دیگری به‌نام آلیدا مارس ازدواج کرد. در همان سال فیدل نشان شهروند افتخاری کوبا را به پاس خدمات گوارا به او اهدا کرد.

با وجودی که دولت کاسترو خدمات زیادی در جهت بهداشت عمومی، اصلاحات ارضی و ریشه‌کن کردن بی‌سوادی برداشت، اما هنوز مردم کوبا آزادی بیان نداشتند. همچنین چه گوارا و فیدل مخالف فعالیت اقتصادی خارجی‌ها به‌خصوص ایالات متحده در کوبا بودند. ایالات متحده که منافع خود در کوبا را در خطر می‌دید در سال ۱۹۶۱ به کوبا حمله کرد و خیلی سریع مغلوب ارتش چه و فیدل شد.

چه گوارا در این مدت در دولت کاسترو در کوبا سمت‌های مختلفی مثل وزیر صنایع، رئیس بانک مرکزی و... را داشت. همچنین سفر دیپلماتیک کوبا به آسیا، اروپا و شوروی را رهبری کرد.

کتاب جنگ چریکی

او در سال ۱۹۶۱ کتاب جنگ چریکی را که شامل خاطرات و آموزه‌های او در جنگ‌های چریکی در انقلاب کوبا بود، منتشر کرد. خیلی زود این کتاب به منبعی برای رهبران جنگ‌های چریکی تبدیل شد.

در سال ۱۹۶۴ ارنستو چه گوارا با عنوان وزیر صنعت و به نمایندگی کوبا در سازمان ملل متحد سخنرانی کرد. او در بیاناتش اقدامات ایالات متحده آمریکا را محکوم کرد و اظهار کرد که این رژیم حیوانی است که از مردم ناتوان دنیا تغذیه می‌کند. حرف‌های او مخالفت افراد بسیاری را نسبت به او برانگیخت؛ اما برای چه گوارا اهمیتی نداشت و محکم بر عقایدش ایستاده بود. بعد از سخنرانی در سازمان ملل، یک سفر سه‌ماهه به سراسر جهان را آغاز کرد. وی در سال ۱۹۶۵ به کوبا برگشت.

بازگشت به کوبا

کمتر از یک ماه پس از برگشتنش به کوبا، ناپدید شد. همسرش آلیدا و فیدل کاسترو اعلام کردند که هیچ خبری از او ندارند. مردم و رسانه‌ها همواره این سوال را مطرح می‌کردند که گوارا کجاست؟ سرانجام، در اکتبر ۱۹۶۵ فیدل در تلویزیون نامه‌ی خداحافظی را که از چه دریافت کرده بود قرائت کرد. او در این نامه گفته بود که هدفش ماندن در کوبا نبوده است و این کشور را به قصد کمک به دیگر محرومان جهان ترک می‌کند.

در این زمان ارنستو چه گوارا بسیار مشهور بود؛ به همین دلیل، تغییر قیافه داد و با هویت یک تاجر سفرهای خود را شروع کرد. ابتدا به کنگو رفت. او قصد داشت انقلابی برای مبارزه با حکومت دیکتاتوری این کشور آفریقایی به پا کند. اما در آنجا به‌شدت بیمار شد و هنوز یک‌ سال از سفرش نگذشته بود که به کوبا برگشت. مدتی در سکوت زندگی کرد و سپس با هویت جدید و ناشناس راهی بولیوی شد.

کتاب خاطرات بولیوی

چه‌گوارا در بولیوی تلاش کرد که تجربه‌هایش در انقلاب کوبا را به کار گیرد. اما شرایط آب‌وهوایی بسیار سخت بود و باعث تشدید بیماری‌اش (آسم) شد. همچنین برای فراهم‌کردن اسلحه و ارتش در تنگنا و سختی بود. این بار برخلاف تجاربش در کوبا، نتوانست اعتماد مردم فرودست بولیوی را جلب کند. کتاب خاطرات بولیوی شامل خاطرات چه گوارا در تجربه‌ی نافرجامش در بولیوی است.

ارنستو چه گوارا چگونه کشته شد؟

پس از مدتی دولت بولیوی از وجود ارنستو در این کشور آگاه شد و به‌سرعت با کمک مردم محلی او را در ۸ اکتبر ۱۹۶۷ دستگیر کرد. دولت بولیوی یک روز پس از دستگیری چه‌گوارا او را اعدام کرد. ارنستو چه گوارا هنگام مرگ ۳۹ساله بود.

محل دفن چه گوارا تا ۳۰ سال پس از مرگ او در بولیوی ناشناخته باقی ماند. اما در سال ۱۹۹۷، دولت کوبا پس از شناسایی محل دفن این مبارز، بقایای او را به کشور بازگرداند و در شهر سانتا کلارا به خاک سپرد. در محل دفن او، شعله‌ای جاودان به دست فیدل کاسترو روشن شد که به پاس خدمات گوارا در انقلاب کوبا، نمادی از احترام و یادبود او محسوب می‌شود.