دانلود و خرید کتاب صوتی ستاره های روی آب

کتاب صوتی ستاره های روی آب نوشتهٔ فاطمه عربی و با صدای خود اوست و نشر آرسس آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب صوتی ستاره های روی آب

کتاب صوتی ستاره های روی آب وضعیت کودکان کم‌توجه/ بیش‌فعال را به خوبی توصیف می‌کند: آن‌ها اغلب دچار حواس‌پرتی غیر ارادی می‌شوند. در خواندن و نوشتن مشکلات فراوان دارند. منظم و برنامه‌ریز نیستند. زیاد حرف می‌زنند. پرخاشگرند، آرام و قرار ندارند و اغلب پیش از آنکه به نتیجهٔ کار خود فکر کنند، دست به اقدام می‌زنند و ... . به سبب همین رفتارهاست که اغلب در خانه و مدرسه و اجتماع باز خورد منفی دریافت می‌کنند. به نظر می‌رسد این مسئله چرخهٔ معیوبی پدید می‌آورد: رفتار نادرست، سرزنش و توبیخ و تنبیه، عصبانیت و سرخوردگی کودک، رفتار نادرست.

تغییر شیوهٔ ارتباط با کودک کم توجه/ بیش‌فعال، رفتار درمانی و مصرف دارو، توانمندی و اعتماد به نفس کودک را افزایش داده و او را در مسیر صحیح زندگی هدایت می‌کند و از خطرات اجتماعی می‌رهاند.

کتاب ستاره های روی آب تلاشی است برای اصلاح این چرخهٔ معیوب. راهکاری برای پرورش کودکانی که علی‌رغم داشتن مشکلات فراوان می‌توانند آینده‌ای روشن را تجربه کنند.

شنیدن کتاب صوتی ستاره های روی آب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای کودکان و نوجوانان کم‌توجه/ بیش‌فعال و همچنین مادران، پدران و مربیان نوشته شده‌ است که البته باید توجه شود مشاورهٔ روان‌شناسی و تغییر سبک رفتار در کودک و والد، بدون مصرف دارو، جواب نمی‌دهد و دارو نقش تعیین‌کننده دارد.

بخشی از کتاب صوتی ستاره های روی آب

«بنیامین باز رفته توی کمد. کاغذ مچاله شده‌ای توی دست‌هایش هست. سرش را در یال نرم برفی فرو می‌برد. با بغض و التماس می‌گوید: "اسب کوچولوی من، لطفا همین حالا از قدرت جادویی‌ت استفاده کن. یازده‌ام رو بکن بیست. نمی‌تونم نمره‌م رو به بابا و مامان نشون بدم... خواهش می‌کنم..."

اشک توی چشم‌هایش جمع شده. چشم‌هایش می‌سوزد. منتظر می‌ماند...

صدای مامان را می‌شنود که دارد با بابا حرف می‌زند.

بنیامین از حرف‌هایشان چیزی نمی‌فهمد. کاغذ را توی دستش فشار می‌دهد و یواش طوری که فقط خودش صدای خودش را بشنود می‌گوید: "برفی، خواهش می‌کنم... کمکم کن."

بنیامین برفی را نگاه می‌کند و منتظر می‌شود. اتفاقی نمی‌افتد. انگار برفی قدرت جادویی‌اش را از دست داده. همین طور بی حرکت به بنیامین زل زده. حتی دمش را تکان نمی‌دهد.

در اتاق جیر جیر می‌کند. کسی می‌آید توی اتاق. بنیامین از توی کمد صدای پایی را می‌شنود. بابا آرام لای در کمد را باز می‌کند و سرک می‌کشد تو.

"اینجایی بنیامین؟ بیا بیرون... کارت دارم."

بنیامین با خودش فکر می‌کند حتما خانم معلم با بابا حرف زده و همه چیز را بهش گفته. مثل لاک پشت از کمد می‌خزد بیرون. بابا روی لبه تخت نشسته. اشاره می‌کند که بیا اینجا. بنیامین می‌رود جلو و کنارش می‌نشیند. بابا توی چشم‌های بنیامین نگاه می‌کند موی روی پیشانی‌اش را کنار می‌زند و می‌گوید: یه مسئله کوچک پیش اومده. بهتره باهم حرف بزنیم...»