نظرات کاربران درباره کتاب صوتی فرزند پنجم

🌸 بریده ای از کتاب 🌸 . 📔 قبل از کریسمس 1973 هریت باز حامله شد، در کمال نگرانی او و دیوید. آخر چطور این اتفاق افتاد؟ خیلی احتیاط کرده بودند تا مدتی بچه دار نشوند. دیوید سعی کرد بزند به بی عاری: " کار این اتاق است، قسم می خورم این اتاق کارخانهء بچه سازی است! " 📔

معمولا باب شده آخر داستان رو باز بزارن منم. اک کسی بود منو حمایت کنه منم دوست دارم فقط نفهمیدم جه جوری وقتی این دو نفر از همه کریزان بودن جه طور عاشق شلوغی و ازدحام شدن **شنیدم ازدواج ادم و تغییر میده باور نمیکردم**

عشق یه مادر به فرزند و قدرت دوس داشتن رو به خوبی نشون میده. البته داستان کسل کننده ای شاید باشه به خاطر فضای غم و اضطرابش اما در آخر میشه نتیجه زیبایی گرفت. اگر این کتاب رو دوس داشتید. معجزه اثر ویلیام گیبسن رو هم بخونید.در همین مورده. نمایش رادیویی این دو کتاب رو بخونید به نظرم خیلی بهتره تا صوتی

اصلا پیشنهادش نمیکنم، من تا انتهاش گوش دادم چون میخواستم بدونم چطور میخواد داستان رو تموم کنه ولی واقعا وقت تلف کردن بود. اصلا متوجه نشدم بالاخره نویسنده چی میخواد بگه از کل کتاب فقط یه جمله تفکر برانگیز داشت " سعادت شکننده است"همین

هیچ جذابیتی نداشت.

برام خسته کننده و یکنواخت شد، گوش دادم ببینم چی میشه، ولی آخرش هم هیچی نشد و دلزده شدم، چی بود این

من متوجه نشدم این کتاب نهایت رسوندن پیامش به مخاطبش چی بود آخه؟. منظوراین بود بچه دار شدن به تعدادبالا بداست یا خوب است یاچی؟ اصلا توصیه نمیکنم

اصلا قشنگ نبود

عالی

کتاب فرزند پنجم از مشکلاتی می گه که خانوادهایی با داشتن فرزند متفاوت باهاش روبرو هستند و از هم گسیختگی و جدایی و دوری که بین افراد خانواده می افته من کتاب رو دوست نداشتم برام آزار دهنده بود و این البته به این معنا نیست که کتاب بدی باشه چون بلاخره حرفی مهمی برای زدن داشت .

پیشنهاد نمی کنم

خلاصش رو میتونید تو یویتوب پیدا کنید . با صدای بهروز رضوی . 💗💗 کتاب پر احساس . احساس میکنم کتاب ها افراد هستن و با نقدشون احساساتمون نسبت به اونا رو بروز میدیم 💋

نگارش کتاب به طرزی بود که توقع داشتم نقطه اوج و فرود داشته باشد اما یکنواخت و کسل‌کننده بود. صرفاً به علت کنجکاوی تا انتها گوش دادم که زود قضاوت نکرده باشم اما حقیقتا چیزی برای ارائه نداشت. کلمات و جملاتی که با آن فرزند پنجم را توصیف می‌کرد چرک و نفرت‌انگیز بودند. هیچ کودکی هرچند عجیب شایسته‌ی چنین وصفی نیست(حتی اگر صرفاً در یک داستان باشد). با آن توصیفات می‌خواست به کجا برسد؟ مشکل کودک چه بود؟ آیا صرفاً عقب ماندگی ذهنی داشت که نویسنده اینقدر منزجر کننده شرحش داده بود؟ لحن ناله‌وار گوینده هم زمان توصیف کودک، من را واقعاً معذب می‌کرد. بدترین کتابی بود که تا به حال شنیدم.

روایت روان بود اما گویندگی شخصیت ها جذابیتی نداشت. تا اواسط رمان، کشش داستان زیاد بود اما بعد کسل کننده شد. چنین وضعیتی در بسیاری از خانواده ها وجود داره، اینکه خواننده در تعلیق بمونه و در نهایت متوجه نشه مشکل Ben چی بوده _سندروم دان، کندذهنی، اختلال روانی _داستان رو غیر ملموس میکنه.

تلخ اما زیبا

انسان، وقتی بزک هایش زدوده شده ! به نظرم: مقدمه داستان برای ورود به قصه اصلی کمی طولانی، و پردازش قصه اصلی اندک بود. شخصا دوست می‌داشتم بیشتر به آنچه واقع شده، پرداخته میشد، نه به واکنشهای ناشی از رویداد. پایان، زودهنگام بود. بعضی از رویدادها و ویژگیها خوب به هم زنجیر نشده بودند. مثلا ارتباط بین خاص بودن پدرومادر و فرزند زاده شده چندان برایم روشن نشد. یعنی دلیل نویسنده برای انتخاب این خانواده اما در کل خواندنش را بخاطر داستان پردازی و تخیل زیبا، زبان طنز و طعنه آلود، و ویژگیهای مثبت دیگر توصیه میکنم

رمان زیبایی بود خوندنش رو به همه توصیه میکنم