
مقالهای که ماههاست گوشۀ دسکتاپ چشمک میزند اما حوصلۀ تمامکردنش را نداریم؛ پروژهای که زمان تحویلش گذشته اما بهجای تکمیلش ترجیح میدهیم سریال ببینیم؛ جلسهای که باید با کارفرمایمان بگذاریم اما هر روز به عقب میاندازیم: ذهن ما تمایلِ بیپایانی به اهمالکاری دارد. به عقبانداختن چیزهایی که میدانیم عقبافتادنشان به ضرر ماست. در سالهای اخیر، اهمالکاری موضوع چندین پژوهش جالبتوجه در حوزۀ اقتصاد رفتاری بوده است.
نیویورکر — چند سال قبل، اقتصاددان آمریکایی، جورج اکرلوف، دید که باید کار سادهای انجام دهد: پستکردن یک بسته لباس از هند، که محل زندگیاش بود، به ایالات متحده. لباسها مال دوست و همکارش، جوزف استیگلیتز، بود که در سفر به هند جا گذاشته بود، و لذا اکرلوف مشتاق بود این بسته را بفرستد. اما مشکلی در کار بود: ترکیبی از بوروکراسی هندی با آنچه خود اکرلوف «بیعرضگیام در اینجور کارها» میخواند این کار را پرزحمت میکرد. به حساب و کتاب خود او، چنین کاری یک روز کامل از او وقت میگرفت. به همین دلیل، انجام این کار را هفتهبههفته عقب انداخت. قضیه بیش از هشت ماه طول کشید، و اندکی پیش از آنکه اکرلوف به خانه برگردد مشکل را حلوفصل کرد: اکرلوف خبردار شد یکی دیگر از دوستانش میخواهد چیزی به ایالات متحده بفرستد، و توانست لباسهای استیگلیتز را هم به بستۀ دوستش اضافه کند. عطف به عجایب و غرایبی که در تحویل مرسولههای میانقارهای رخ میدهد، محتمل است که اکرلوف قبل از لباسهای استیگلیتز به ایالات متحده رسیده باشد.
نکتهای در این قصه هست که میتواند برایمان خوشایند باشد: حتی اقتصاددانهای برندۀ جایزۀ نوبل هم اهمالکاری [۱] میکنند! بسیاری از ما در گذر زندگی کارهای بزرگ و کوچک عقبماندهای …