آنچه خواستیم/ آنچه شدیم<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

آنچه خواستیم/ آنچه شدیم

مجله حوالی

۴ دقیقه مطالعه

bookmark
آنچه خواستیم/ آنچه شدیم


آنچه خواستیم

فردا عروسی خاله‌مهین است؛ خالۀ کوچکم. یک هفته است آمده‌ایم اصفهان. حوصله‌ام از اتفاق‌های آن بالا سر رفته. چند تا مرد آمدند فرش قدیمی را از زیرزمین بردند و انداختند وسط حیاط. خاله‌مهین دستور داده ناهار را بیرون بخوریم. دوباره با مامانی دعوایشان شد.

7

دایی‌مهدی صدای موزیک را بلند کرده‌ و خودش یک‌بند داد می‌زند. نمی‌خواهد همسایه‌ها دعوای خاله و مامانی را بشنوند. مامان از پنجرۀ آشپزخانه اشاره کرد در حیاط را ببندم. خودم را زدم به ندیدن و یک‌راست آمدم توی زیرزمین. اینجا با همۀ زیرزمین‌های دیگری که دیده‌ام فرق دارد. همه‌چیز قشنگ است.

77

م…

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره نهم مجله حوالی (تابستان ۱۴۰۴) منتشر شده است.