نویسندگی در سه سوت!
هر روز تعداد زیادی داستان از طرف خوانندگان خوب کیهانبچهها به دست ما میرسد. گاهی دوستان گلایه میکنند که چرا داستانهایشان در مجله منتشر نمیشود و یا میپرسند چه کار کنیم که داستانهایمان قابل چاپ باشند.
واقعیت این است که داستان حتما باید «ماجرا» داشته باشد، «گره« و «انتظار» داشته باشد، یعنی خواننده وقتی شروع به خواندن میکند، بداند که قرار است چه اتفاق و ماجرایی را دنبال کند.
داستان خوب، یک خط سیر دارد یعنی شروع (یا مقدمهچینی) ، میانه، و پایان ) و این سیرومحور، باید منطقی، در ادامه هم و کامل کننده هم باشند، به این معنی که خواننده در پایان احساس کند ماجرایی را دنبال کرده و چیزی به دست آورده است.
روزی روزگاری پادشاهی به نام جلالالدين کنجران شاهی در کشور دوراجين زندگی میکرد. او خیلی پادشاه پیری بود و دکتر به او گفته بود که چند روز دیگر به خواب ابدی فرو میرود.
او هر روز پسر بزرگش را نصیحتهایی میکرد و به پسر بعدی برای پادشاهشدن فکر نمیکرد. روز مرگ پادشاه فرارسیده بود. نیمهشب از خواب بیدار شد؛ خواب عجیبی دیده بود و دیگر تا صبح خوابش نبرد. پادشاه جلال خواب دیده بود که پدرش به او میگوید:«در اطراف قصر کوهی به نام اردوان وجود دارد که در بالای آن یک غار است. درون غار یک صندوق است و درون …