خواب پادشاه جلال<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

خواب پادشاه جلال

کیهان بچه‌ها

۳ دقیقه مطالعه

bookmark

نویسندگی در سه سوت!

هر روز تعداد زیادی داستان از طرف خوانندگان خوب کیهان‌بچه‌ها به دست ما می‌رسد. گاهی دوستان گلایه می‌کنند که چرا داستان‌های‌شان در مجله منتشر نمی‌شود و یا می‌پرسند چه کار کنیم که داستان‌های‌مان قابل چاپ باشند.

واقعیت این است که داستان حتما باید «ماجرا» داشته باشد، «گره« و «انتظار» داشته باشد، یعنی خواننده وقتی شروع به خواندن می‌کند، بداند که قرار است چه اتفاق و ماجرایی را دنبال کند.

داستان خوب، یک خط سیر دارد یعنی شروع (یا مقدمه‌چینی) ، میانه، و پایان ) و این سیرومحور، باید منطقی، در ادامه‌ هم و کامل کننده‌ هم باشند، به این معنی که خواننده در پایان احساس کند ماجرایی را دنبال کرده و چیزی به دست آورده است.


روزی روزگاری پادشاهی به نام جلال‌الدين کنجران شاهی در کشور دوراجين زندگی می‌کرد. او خیلی پادشاه پیری بود و دکتر به او گفته بود که چند روز دیگر به خواب ابدی فرو می‌رود.

او هر روز پسر بزرگش را نصیحت‌هایی می‌کرد و به پسر بعدی برای پادشاه‌شدن فکر نمی‌کرد. روز مرگ پادشاه فرارسیده بود. نیمه‌شب از خواب بیدار شد؛ خواب عجیبی دیده بود و دیگر تا صبح خوابش نبرد. پادشاه جلال خواب دیده بود که پدرش به او می‌گوید:«در اطراف قصر کوهی به نام اردوان وجود دارد که در بالای آن یک غار است. درون غار یک صندوق است و درون …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره‌ی ۳۰۷۹مجله‌ی کیهان بچه‌ها (زمستان۱۴۰۰) منتشر شده است