به دنبال تاریکی<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

به دنبال تاریکی

راز بقا در جهان شفاف امروز

مجله حوالی

۱۸ دقیقه مطالعه

bookmark
به دنبال تاریکی

یک

پنج‌شش ساعتی از سیاهی و تاریکی می‌گذرد. چشم‌بند اجازه نمی‌دهد. از صبح که از بند بیرونمان کرده‌اند، چشم‌بند را برنداشته‌ایم. صدایمان که زدند، در واقع احضارمان که کردند، چشم‌بندها را از لای پتوها که هم جای پتو هستند، هم جای زیرانداز و هم جای بالش، پیدا کرده‌ایم و دمِ در بند روی چشم گذاشته‌ایم. بعدش دیگر یا دست روی شانۀ آدم جلویی مسیر را نشانمان داده یا اندک تصویری که از زیر چشم‌بند پیداست یا تشرهای بازجو و سرباز. پنج‌شش ساعت به ندیدن و وهم و خیالی که ندیدن می‌آورد، گذشته. یکی‌دو ساعت هم به پاسخ‌ دادن‌های شفاهی و کتبی به سؤال‌های بازجو، به تک‌نویسی دربارۀ دیگری که اسمش وسط صحبت آمده، به توهین و تحقیر و تهدید‌ شنیدن و خموش ‌ماندن. پشت یک میز مدرسه، وسط یک راهروی طویل که پشت میزهای کناری هم آدم‌هایی شبیه نشسته‌اند؛ حداقل در لباس، در اتهام، در چشم‌بند، در سیاهی، تاریکی، وهم و خیال.

بازجو دوباره این‌ور می‌آید. جدید است. قبلی حتماً رفته سراغ دیگری و من را سپرده به بازجوی جدید. محترمانه‌تر و مؤدب‌تر به نظر می‌رسد. تهدید و توهینی در حرف‌هایش نیست. تهدید و توهین را به بقیه سپرده که گاهی سر می‌رسند و چیزی بارم می‌کنند. برخلاف قبلی مطلع است. احوالم را تا حدی می‌داند. پرونده‌ام را مرور کرده و حالا جاهای خالی‌اش را می‌خواهد از زیر زبانم بکشد. گزارش‌های حراست دانشگاه مایۀ بیشتر حرف‌هایش را شکل داده است. از این و آن می‌پرسد و می‌خواهد اقرار بگیرد؛ اول شفاهی و بعد هم مکتوب و امضاشده. کم‌کم سؤال‌هایش مشخص‌تر و دقیق‌تر می‌شود. حراست فشل دانشگاه بعید است در گزارش‌هایش این‌ها را آورده باشد. گوشی‌ام را هم که از اول نیاورده بودم تا شر نشود. آن‌ها که گوشی باهاشان هست، بازجویی‌شان یک روز بیشتر کِش …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره نهم مجله حوالی (تابستان ۱۴۰۴) منتشر شده است.