آن‌‌ها کمر تو را شکستند پدر<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

آن‌‌ها کمر تو را شکستند پدر

نویسندۀ فرانسوی از رنج و عذابی می‌‌نویسد که سیاست‌‌ بر پدر بیمار او وارد کرده است

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۱۵ دقیقه مطالعه

bookmark
آن‌‌ها کمر تو را شکستند پدر

ادوار لویی، نویسندۀ ۲۶سالۀ فرانسوی، سال‌‌هایی را به یاد می‌‌آورد که از پدر خود متنفر بود، کارگر کارخانه‌‌ای روستایی که جز سکوت و خشونت و بی‌‌عاطفگی از او چیزی ندیده بود. ادوار بزرگ شد و پدرش پیر و بیمار. در گذر سال‌‌ها او مرحله‌به‌مرحله دید که چطور خشونتی که در کودکی بر او تحمیل می‌‌شد، شمه‌‌ای بود از خشونتی عظیم و طاقت‌‌فرسا که در درجۀ اول بر پدرش تحمیل می‌‌شد. پدر او خود قربانی خشونتی بود که اعمال می‌‌کرد.

نیویورک ریویو آو بوکس — پیتر هندکه می‌‌گوید: «هر اتفاقی که می‌‌افتاد مادرم حاضر بود و با دهان باز [نگاه می‌‌کرد]». تو حاضر نبودی. حتی دهانت هم باز نمی‌‌شد، چون از نعمت ترس و حیرت‌‌زدگی محروم مانده بودی. دیگر هیچ‌چیز غیرمنتظره نبود، چون دیگر منتظر چیزی نبودی. دیگر چیزی خشونت‌‌آمیز به حساب نمی‌‌آمد، چون خشونت دیگر آن چیزی نبود که می‌‌شناختی، چیزی که زندگی می‌‌نامیدی. گرچه نامیدنش با تو نبود و صرفاً همانی بود که بود.

سال ۲۰۰۴ یا ۲۰۰۵ است. من دوازده یا سیزده سال دارم و به همراه بهترین دوستم اَملی مشغول گشت‌‌وگذار در گوشه‌‌وکنار روستا هستم که روی آسفالت خیابان گوشی موبایلی پیدا می‌‌کنیم. گوشی همین‌‌طور آنجا افتاده بود. املی داشت راه می‌‌رفت که پایش به آن خورد. موبایل روی آسفالت لیز خورد. املی خم شد و برش داشت؛ تصمیم گرفتیم نگهش داریم و با آن بازی کنیم و برای پسرهایی که املی در اینترنت پیدا می‌‌کرد، پیام بفرستیم.

دو روز بعد پلیس تماس گرفت و گفت یک تلفن دزدیده‌‌ایم. از نظرم این اتهام غلوآمیز بود: ما چیزی را ندزدیده بودیم، آن تلفن همین‌‌جور کنار خیابان افتاده بود و ما نمی‌‌دانستیم صاحبش کیست. اما به نظر می‌‌رسید، تو حرف پلیس را بیشتر از حرف من قبول داشتی. به اتاقم آمدی، سیلی‌‌ام …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی، در بخش بررسی کتاب، شماره یازده (تابستان ۱۳۹۸)، منتشر شده است.