
چه چیزی در جهان واقعی است؟ متفکران بسیاری در تاریخ به این سؤال فکر کردهاند و پاسخهای زیادی هم دادهاند. اما، با ظهور تکنولوژی و پیشرفت چشمگیر آن، آیا نمیتوان گفت معنای واقعیت هم به همان اندازه تغییر کرده است؟ آیا میتوان همانطور که دربارۀ «زیباییِ» نقاشیهای پیکاسو حرف میزدند، دربارۀ زیباییهای عکسهای اینستاگرامی حرف زد؟ لارنس اسکات، در کتاب پیکنیک ویرگول صاعقه در جستوجوی همین پاسخهاست.
گاردین — اولین کتاب لارنس اسکات، انسان چهارساحتی، بهطور مشخص روی نامزدهای جایزۀ ساموئل جانسون در سال ۲۰۱۵ تمرکز داشت، جایزهای که اکنون جایزۀ بیلی گیفورد نام دارد. در حوزهای مملو از نظرات مختلف دربارۀ ارتباط زندگی ما با فناوری نو، این گزارشهای دستِاول دربارۀ وجودِ دیجیتال شبیه گزارشهای دیگر نبودند، گزارشهایی که با شرم و جذبه روایت شده بودند و بر تسلط دانشپژوهانه بر تاریخ فکری مبتنی بودند.
پیکنیک ویرگول صاعقه امکان تأمل بیشتری را دربارۀ تأثیر زندگیِ دیجیتال بر درک ما از معنای جهان فراهم میکند. در اینجا نیز اسکات با ترکیبی از اندوه، صداقت و اشتیاق روحانگیز در جهان خود غور میکند. اما این کتاب دوم عمیقتر است و حتی دامنۀ گستردهتری دارد و در ذهن شکلهای مختلفی به خود میگیرد. نوعی اندیشیدن فلسفی به دریافت واقعیت است، دریافتی که بهواسطۀ رفتوآمدهایی اغواکننده و بازیگوشانه بین اعتراف و مردمشناسی و تحلیل اجتماعی به دست آمدهاند. کتاب علاوهبراین، مرثیهای برای والدین ازدسترفتۀ نویسنده است، که در اوایل دهۀ سیِ زندگی او به فاصلۀ اندکی از یکدیگر از دنیا رفتهاند.
اسکات، در بحثِ تند و تیز خود، به این خطوط اصلی پایبند میماند: رابطۀ مرگ با …