هجـرت تو بی‌خطر باد رفیق!<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

هجـرت تو بی‌خطر باد رفیق!

مجله موفقیت

۸ دقیقه مطالعه

bookmark

به ما گفته‌اند که در رابطه با مهاجرت با دوستان مطلب طنز بنویسیم. حالا بگذریم که هر چه بگوییم از بار طنز همین درخواست کم می‌کند. برادر و خواهر بزرگوارم! می‌دانید مهاجرت یعنی چه؟ از اقوام و بستگان سببی و نسبی شما کسی مهاجرت کرده که موقع رفتن یک چشم شما و ایشان اشک باشد و چشم دیگر خون که درخواست مطلب طنز می‌کنید؟ بشکند این قلم، ولی چه کنیم که همه‌ی ما مهاجریم و مهاجرت پول می‌خواهد. اما سعی خودمان را می‌کنیم.

از آنجایی که می‌خواهیم اولا جنسیت‌زده نباشیم و ثانیا هر چه دلمان خواست بدون توجه به جنسیت بنویسیم، بیایید تصور کنیم سه رفیق قدیمی که تا روز آخر قبل از مهاجرت، عمدتا سه نفری برنامه می‌کرده‌اند و در هوای آفتابی و بارانی و برفی دور هم می‌نشستند و با هم وقت می‌گذراندند، مهاجرت کرده‌اند و حالا می‌خواهیم پروسه‌ی مهاجرت و چالش‌های این سه دوست را از قبل از مهاجرت تا الان که دیگر رفتن‌ها و نشستن‌هایشان رنگ و بوی سابق را ندارد، با هم مرور کنیم. اصلا از اینکه آن وسط‌های داستان مدام ذهن شمای خواننده قلقلکش بیاید که «چی شد؟» و دنبال جنسیت‌ها بگردید خوشمان می‌آید!

قبل از مهاجرت

خیلی ناخودآگاه و بدون مقدمه و صرفا به جهت اینکه فقط حال بنده از بابت شنیدن دیالوگ «مهران مدیری» در فیلم «پل ‌چوبی» بد نشود، دیالوگ ایشان را که می‌گفت «رفتن دلیل نمی‌خواد، این موندنه که دلیل می‌خواد» را برایتان یادآور می‌شوم. یعنی دیالوگ و نویسنده از این حوصله سربرتر داریم؟ خلاصه که سه دوست عزیز داستان ما، بعد از پیدا نکردن دلایلی برای ماندن که در ادامه به آن اشاره می‌کنیم، قصد رفتن کردند. البته نمی‌شود که بابت مهاجرت فاز خندوانه و «همه چی عااااالیه» برداریم! اینجا مثل برنامه‌ی ماه عسل علیخانی، آن هم اولین ورژن‌های آن …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۴۴۸ مجله موفقیت تابستان۱۴۰۳ منتشر شده است