ببر مازندران<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

ببر مازندران

داستان زندگی امامعلی حبیبی، اولین قهرمان ایرانی در بازی‌های المپیک(قسمت سی و ششم)

کیهان بچه‌ها

۵ دقیقه مطالعه

bookmark

گفتم که: بعد از دو برد، وزنم پایین آمده بود و می‌توانستم غذا و آب بخورم ولی اشتها نداشتم تب کرده بودم. سرم گیج می‌رفت. تبم به ۴۰ درجه رسیده بود. در روز سوم با پنجمین رقیبم مسابقه دادم و با امتیاز بردمش. به اردوگاه که رفتم از حال رفتم وقتی به هوش آمدم تمام ورزشکاران و مسئولین و پزشک‌های اردوگاه را دورم دیدم.

پزشک از من پرسید چطوری؟ گفتم:« خیلی بد». او گفت:«تا همین‌جا که آمدی خیلی شاهکار کردی دیگر بس است. اگر بخواهی فردا هم مسابقه بدهی از این هم بدتر می‌شوی.»

در همان حالت گفتم من مسابقه می‌دهم و از حال رفتم. به هوش که آمدم به محل مسابقه رفتم. در همین لحظه بلندگو من و رقیبم «بستایوف» روسی را به روی تشک شماره یک خواند. او بسیار خوشحال بود چون وضع مرا فهمیده بود و از شادی بشکن می‌زد. و از خوشحالی پوزخند می‌زد. حرکت او مرا از خواب غفلت بیدار کرد و تمام رویاهایم را مجدداً زنده کرد. به یاد دوستانم در اردوگاه افتادم که می‌گفتند امامعلی در المپیک چندم می‌شوی و من پشت یکی از عکس‌هایم را نشان دادم که نوشته بودم:«امامعلی قهرمان المپیک ملبورن.» به یاد توهین‌های رادیو مسکو افتادم. خونم به جوش آمده بود که با آن‌همه ناراحتی‌ام را فراموش کردم و با قدرت و نیروی افزون و توکل بر خدا و یا علی‌گویان اطرافیانم تعجب کرده بودند.

به روی تشک رفتم. رقیب روسی‌ام اطمینان داشت که با حال خرابم مدت زیادی نمی‌توانم مقاومت کنم. داور سوت زد. من حمله برق‌آسایی کردم و با فن یک دست و یک پا او را سریع به پل بردم. مسابقه ما کم‌تر از دو دقیقه طول نکشید که ضربه فنی‌اش کردم. جنازه‌ام روی سینه حریف روسی افتاده بود که بلندگوی سالن مرا به عنوان قهرمان المپیک در وزن چهارم جهان اعلام کرد. من حالا اولین ورزشکار ایرانی بودم که طلای المپیک را تصاحب کرده بودم.

سروری مثل یک برادر کمک کرد و مرا به حمام برد و سرو رویم را صفا داد و گرمکن ورزشی تنم کرد و مرا به سوی سکوی افتخار برد. لحظه خاطره‌انگیزی بود. روی سکو ایستادم دوربین‌ها اطرافم را روشن کرده بودند. سرود پرچم نواخته شد. با سختی از سکو پایین آمدم و به استراحتگاه رفتم. از حال رفتم آمبولانس مرا به بیمارستان برد و بستری‌ام کردند.

ببر



این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شمارهٔ ۲۹۸۷مجلهٔ کیهان بچه‌ها(پاییز ۱۳۹۷) منتشر شده است.