پدر در اداره راه آهن کار میکند، ما و تمام کسانی که در این ایستگاه کار میکنند؛ از شهرهای خیلی دور آمدهاند. تنها چیزی که از تهران برای ایستگاه ما میآید، روزنامه است. پدر هر روز که از سرکار به خانه برمیگردد با خودش روزنامهای میآورد. او به مطالعه روزنامه خیلی علاقه دارد و تمام صفحلات آن را با دقت میخواند.
قطاری که برای ما روزنامه میآورد
آقامحمود از بچههای دیروز با سفری خیالانگیز به ایستگاه راهآهن "ازنا" محل خدمت پدر میگوید:
- در آن سالهای دور دو نشریه مهمان خانههای ما در ایستگاه راهآهن "ازنا" بود. آن زمان "ازنا" هنوز شهر نشده بود. با گویش لری و فرهنگ خاص آن منطقه در مجاورت این منطقه که به آن ده میگفتند، دو تا تأسیسات مهم وجود داشت. شرکت نفت که انتقال نفت جنوب به شمال را به عهده داشت و ایستگاه راهآهن که حمل و نقل ریلی و مسافر را انجام میداد. این دو تأسیسات بیش از صدها کارمند و کارگر داشت که اکثر کارکنان به همراه خانواده از …