
شب بود . باران شُر شُر می بارید . گربه کنار دیوار ایستاده بود . اما باز خیس میشد . سردش شده بود. با میو میو باران را صدا زد . گفت : « باران شُر شُر، نکن شُر شُر . من خیس شدم . …
ویژه مشترکین بینهایت

شب بود . باران شُر شُر می بارید . گربه کنار دیوار ایستاده بود . اما باز خیس میشد . سردش شده بود. با میو میو باران را صدا زد . گفت : « باران شُر شُر، نکن شُر شُر . من خیس شدم . …
این نوشته را پسندیدی؟
این نوشته در شمارهی ۲۸۹۶مجلهی کیهان بچهها (پاییز ۱۳۹۳) منتشر شده است