ای سرنوشت از تو کجا می‌توان گریخت<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

ای سرنوشت از تو کجا می‌توان گریخت

نقد داستان «مهمان بلندپرواز» با ترجمـه لیدا طرزی

مجله همشهری

۹ دقیقه مطالعه

bookmark

«ویلیام فاکنر» نویسنده شهیر آمریکایی و برنده نوبل ادبیات، باور داشت سه منبع تجربه، مشاهده و تخیل برای داستان‌نویسی وجود دارد. نویسنده با بهره‌گیری از تجربه‌زیسته خود و یا مشاهده حوادث و امور تاریخی می‌تواند به سوژه و دست‌مایه‌ای برسد. «ناتانیل هاثورن» در نگارش داستان‌های خود معمولاً چنین رویه‌ای را پیش می‌گیرد. ضمن بهره‌گیری از تاریخ در خلق داستان‌هایی بدیع، وقایع مورد نظر را با ذهن و زبان خودش بازگو می‌کند. داستان «مهمان بلندپرواز» برگرفته از حادثه‌ای است که به‌عنوان «تراژدی ویلی در کرافورد ناچ، نیوهمپشایر » معروف است. در تاریخ ۲۸ آگوست ۱۸۲۶، خانواده‌ای که در دره کوه‌های سفید زندگی می‌کردند به‌منظور فرار از سقوط بهمن از خانه خود خارج شدند. براثر سقوط بهمن همگی کشته شدند و خانه‌ای که از آن بیرون زده بودند، آسیبی ندید. «هاثورن» چهار سال پس از وقوع حادثه از این منطقه بازدید کرد. بار دیگر در سپتامبر ۱۸۳۲ نیز به نیوهمپشایر گذری داشت و همه این‌ها جرقه نوشتن داستان «مهمان بلندپرواز» شد.

این داستان تقابل تقدیر و جاه‌طلبی آدمی است. انسان هم‌واره برای خود برنامه‌ها، آرمان‌ها و آرزوهایی دارد؛ اما از دست تقدیر نمی‌تواند گریزی داشته باشد. حضرت رسول‌صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌فرمایند: «مرگ به آرزو، قضا به قدر، تقدیر به تدبیر و روزیِ قسمت‌شده بر شخص حریص می‏خندد. » این داستان ‌را باید خنده مرگ بر آرزو تلقی کرد و شبیه قصه مردی است که به دیدار حضرت سلیمان رفت تا او را برای فرار از دست عزرائیلی که دیده، به سرزمین هندوستان بفرستد. غافل از این‌که تقدیرش این بوده تا به فرمان حق، در همان هندوستان جانش ستانده شود. عزرائیل هم از همین نکته تعجب کرده بود که چه‌گونه خداوند فرمان داده جان مرد را …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شمارهٔ ۱۴۰ مجلهٔ همشهری (خرداد ۱۴۰۳) منتشر شده است.