او به امام حسین (ع) آب نداد<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

او به امام حسین (ع) آب نداد

کیهان بچه‌ها

۵ دقیقه مطالعه

bookmark

-آب … آب … آب!

مرد شکم‌گُنده به خاطر خوردن آب زیاد، باد کرده بود؛ اما باز هم می‌دوید و می‌گفت:«من تشنه‌ام… آب کجاست، آب می‌خواهم!»

او خسته بود. حالِ ایستادن نداشت. موهایش به هم ریخته بود. دور چشم‌هایش قِی داشت. مگس‌های ریز، دورِ صورت بزرگ و پُر مویش پرواز می‌کردند.

او هر چند دقیقه که می‌گذشت، یادش می‌افتاد که دوباره تشنه است و تشنگی‌اش زیادتر می‌شد. بعد به این طرف و آن طرف نگاه می‌کرد. وقتی چشمش به هر چاه یا جوی آب می‌افتاد، جلو می‌دوید و صورتش را در آب فرو می‌برد.

حالا چند زنِ رهگذر ایستاده بودند و داشتند با تعجب نگاهش می کردند.

مرد گریان

یکی گفت:«بدبخت بیچاره… چه قدر تشنه‌اش شده و آب می‌خورد!»

دومی که بر روی سرش یک دیگ مسی داشت داد زد:«یک وقت نترکی این قدر آب می‌خوری؟!»

سومی دلش سوخت و گفت:«حتماً بیچاره یک مَرَضی گرفته که این قدر دنبال آب است.»

پیرم…

این نوشته‌ را پسندیدی؟

۱like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره‌ی ۲۸۹۶ مجله‌ی کیهان بچه‌ها (پاییز سال۱۳۹۳) منتشر شده است.