
خودکشی دو دختر نوجوان اصفهانی همه را بهتزده کرده بود، اما انتشار فیلمی از آنها که در آن با سرخوشی و خنده از تصمیم هولناکشان حرف میزدند، بهطور فزایندهای، شوکهکننده بود. چطور ممکن است دو نوجوان اینطور از زندگی دست بشویند و به استقبال مرگ بروند؟ کتاب جدیدی از یک انسانشناس روسی ریشههای فرهنگیِ این «کیش مرگ» جدید را در بین جوانان جستوجو کرده است.
لسآنجلس ریویو آو بوکز — دینا خاپایوا کتابی فوقالعاده جذاب نوشته است دربارۀ موضوعی که بسیاری از ما بهندرت به آن فکر میکنیم، چه برسد به آنکه سالها از عمرمان را وقف مطالعۀ آن کنیم: مرگ. کتاب او، از اساس، کتابی است ضد مرگ. صبر کنید، دست از خواندنش نکشید! این کتاب رژیمی غذایی برای همیشهزندهماندن نیست، یوگا و مانیفستِ مهندسی ژنتیک هم نیست، بلکه عمدتاً تلاشی است برای کمککردن به ما جهت حفظ خودمان در برابر کیش جدید مرگ. وسوسهای زیر گوشمان میخواند که باید زیر سایۀ مرگ سکنا گزید، نه زیر آفتاب زندگی. و خاپایوا هشدار میدهد که بهطور کلی فرهنگ ما، و علیالخصوص فرهنگ جوانانمان، در برابر این وسوسه مغلوب شده است.
خاپایوا معتقد است این اتفاق یک انقلاب است. به یک معنا، همینطور هم هست. او سؤالی شایانتوجه پیش میکشد: «چرا ... در زمانهای که عمرها در غرب بهطور بیسابقهای طولانی است، شاهد علاقهای وسواسگونه به مرگ هستیم؟» من استدلال خواهم کرد که شاید پاسخ در همین سؤالِ او نهفته باشد. اما، در گام اول، ببینیم شواهد این انقلاب چیست؟
خاپایوا، بعد از آنکه ریشۀ افکار مرگمحور را در گروه مشخصی از روشنفکران فرانسوی باز مییابد، «کالاییشدن مرگ» را با تفصیل توضیح میدهد. در این مسیر، به چرخش قرن اشاره میکند و به چیزهای دیگری مثل: تغییر شکلِ …