پناه<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

پناه

مجله همشهری

۳ دقیقه مطالعه

bookmark

خیلی فرصت ندارم. پنج ساعت می‌شود رسیده‌ام و دو ساعت دیگر هم باید برگردم. همه دعاها و نمازهایی که در برنامه‌ام بود، خوانده‌ام. زمان زیادی تا اذان صبح نمانده. امان از سردرد، رفیق لعنتی همیشگی. بعد از شام، دو قرص مُسکن خورده‌ام و حسابی منگم؛ ولی دردِ سر، هنوز دست از سرم برنداشته. می‎دانم درمانی به جز خواب ندارم؛ اما فرصتی برای چرت‌زدن نیست. بعد از نمازصبح باید سریع به فرودگاه بروم تا از پرواز جا نمانم. دعا می‎کنم پرواز تأخیر …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شمارهٔ ۱۴۰ مجلهٔ همشهری (خرداد ۱۴۰۳) منتشر شده است.