مسئول ثبتنام که پیام داد پنجاه نفر در کلاس داستاننویسی اسم نوشتهاند، «آه» از نهادم بلند شد. خاطرش آوردم که گفته بودم بیشتر از پانزده، نهایت بیست نفر ثبتنام نکند؛ و حالا بابت همین قصور، خود باید پاسخ گو باشد. آن عدد پانزده نفر، تجربهای بود که از دورههای نویسندگی اساتید مختلف دستم آمده بود. بیشترشان عقیده داشتند مدرس داستاننویسی باید قدمبهقدم، هر هنرجو را راهبری کند تا جوهر قلمش برای نوشتن یک داستان کوتاه روان شود. مشغول چانهزنی با مسئول ثبتنام بودم که درآمد و گفت: «بعد از دو جلسه قطعاً ریزش داره و می شه همون پونزده نفری که شما گفتید، خیالتون راحت!» اما خیال من راحت نشد و تازه فکری هم شدم. فکری از این که مسئول ثبتنام از روی تجربه یا شاید ناشیگری حرفی را زده، که خیلی درست است. کسی که کمی توانایی نوشتن را در خود حس کند این جرئت را به خودش میدهد و می گوید: «نویسندهام!» البته لازم نیست که بگویم منظور همهشان از این حرف یعنی که «داستاننویسم!» و …
این نوشته را پسندیدی؟
۱
اطلاعات چاپ
این نوشته در شمارهٔ ۱۳۹ مجلهٔ همشهری (فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۳) منتشر شده است.