گفتگو با آقای قزوینی<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

گفتگو با آقای قزوینی

مجله مدام

۲۱ دقیقه مطالعه

bookmark

۱۳۲۹/ نویسنده، مجری و کارگردان سینما، تلویزیون و رادیو. عزیزجون، یک مرد، یک شب و ناتمام از کتاب‌های او هستند. بعضی شب‌ها کابوس می‌بیند. کابوس‌ها به‌حدی آزارش می‌دهند که بیم دارد بخوابد و ادامۀ آن‌ها را ببیند. می‌گوید هیچ وقت دنبال این نیست که تعبیری برای خواب‌هایش بتراشد.

آقای قزوینی شما بچۀ تهرانید، چرا فامیلی‌تان قزوینی است؟

دلیل خاصی ندارد. خودم که سؤال کردم از پدربزرگم، ایشان گفتند با ننه‌آقا می‌روند سجل احوال، شناسنامه بگیرند. به مادر پدربزرگم می‌گفتیم ننه‌آقا. به ننه‌آقا می‌گویند: «بچۀ کجایی؟» می‌گوید: «بچۀ میدان قزوین.» آن زمان این شکلی بوده که مثلا شغل‌تان چیست؟ نجار. پس فامیلی‌تان بشود نجاران. به همین دلیل فامیلی ما هم قزوینی ثبت می‌شود و قزوینی می‌ماند. البته همه جای ایران سرای من است؛ فرقی نمی‌کند قزوینی یا تهرانی، مهم این است که بتوانیم مثمر ثمر باشیم.

من مازندرانی هستم، آمل. وقتی از همه ‌جا خسته می‌شوم دلم می‌خواهد یک‌سر بروم مازندران. یکجوری اصالتم مال آنجاست. دوست دارم اگر حالم خوش نیست، بروم آنجا و حالم را خوش کنم.

مازندران را همه دوست دارند.

نه، من در شهرهای ایران، یزد را بیشتر از همه دوست دارم.

ولی من مازندران را.

بله خب. مازندران پر از دار و درخت و این‌هاست. اما یزد خوبی‌اش این است که خاک دارد. خاک‌بازی بچه‌ها را دیدید؟ من بوی خاک را دوست دارم.

برویم سراغ موضوع گفت‌وگو. این شمارۀ مجلۀ ما در مورد خواب است. نظر شما راجع‌به خواب چیست؟ آیا راحت می‌خوابید یا خیلی باید سعی کنید و جابه‌جا شوید و غلت بزنید و آخرسر هم یک مشت قرص خواب‌آور بخورید و بخوابید؟

مصرف قرص که به هیچ عنوان. حتی کدئین. چون بدن ما آلرژی دارد نسبت به این قضیه. حالا من قبل از اینکه صحبتی در مورد خواب …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره چهارم، مجله مدام منتشر شده است.