
برخی هدفها یک نقطۀ پایان دارند، مثلاً قبولشدن در دانشگاه یا خریدن یک خانه. اما دستۀ دومی از اهداف هم وجود دارند که ماهیتاً تمامنشدنیاند. آنها نه در نقطهای از زندگی که در کل فرایند زندگی ما حضور دارند، مثلاً وقتگذراندن با خانواده یا دوستان. بسیاری از ما فکر میکنیم زندگی باید وقف رسیدن به اهداف دستۀ اول شود، اما سرچشمۀ معنا و اهمیت زندگی معمولاً در اهداف دستۀ دوم پیدا میشود.
نیویورک تایمز — این روزها بسیاری از ما ترجیح میدهیم که کاش در زمان کنونی زندگی نمیکردیم، زمانۀ بحرانهای پیدرپی، بلاتکلیفی سیاسی و ترس. آینده هم بهتر به نظر نمیرسد، آیندهای زیر سایۀ پیشرفتهای تکنولوژیک، تهدید بیکاری گسترده و مخاطرۀ تغییرات فاجعهبار آبوهوایی. جای شگفتی نیست که بعضیها فریفتۀ تسلای گذشتهای شدهاند که با حسی نوستالژیک به تخیل درمیآید.
شاید شعار تسلیبخشِ «در لحظه زندگی کن» در نگاه نخست امیدبخش باشد، اما بهسرعت ابهامآمیز میشود. «زندگی در لحظه» چه معنایی میتواند داشته باشد؟ زندگیکردن در هر روز، بدون اندیشیدن به آینده و بهگونهای که گویی آخرین روز شماست، صرفاً رهنمودی بد و دستورالعملی برای بیمسئولیتی است. این ایده که فرد میتواند با عزلتگرفتن از همه چیز، جز زمان حال، خود را از خطر محفوظ دارد توهمی نامسئولانه است. بهرغم این، میتوان با الهام از ارسطو از «زیستن در لحظه» تفسیری داشت که به ما کمک کند تا با …