
زندگی سخت است، برای بعضیها که حقیقتاً ناجور پیش میرود. این سختی همراه میشود با آدمهای موفق، پولدار، زیبا و محبوبی که صبح تا شب تلویزیون و دیگر رسانهها نشانمان میدهند. طبیعی است که گاهی دلمان بخواهد ما هم جای یکی از آنها باشیم. اما اگر این آرزو واقعاً جدی شود، چه؟ تاد می، فیلسوف آمریکایی، معتقد است تعداد اندکی از ما اگر چنین انتخابی جلویمان باشد، قبولش میکنیم.
نیویورک تایمز — هیچ وقت با حسادت به زندگی دیگران نگاه کردهاید، با حدی از حسادت که برای یکی دو لحظه (یا بیشتر) به این فکر افتاده باشید که میشد خودتان جای او باشید؟ مثلاً میشل اوباما که آمیزهای از متانت و شور و هیجان است، جرج کلونیِ جذاب و شیک با آن طبعِ شوخ و طعنهآمیز، یوسین بولت یا لیونل مسی یا یک ورزشکار مشهور دیگر.
اصلاً آدمهای معروف به کنار، کسی از آشناهای خودتان که انگار نظرکرده است و زندگی خوبی دارد: شغلی چالشبرانگیز و لذتبخش، همسری خوشبرخورد و جذاب، آپارتمانی بزرگ با منظرهای دیدنی (و بله، اینهایی که در فرودگاه میتوانند بدون کنترل از گیت رد شوند). آیا در این لحظهها اگر پیشنهادش وجود داشته باشد، وسوسه میشوید که جای خودتان را با آنها عوض کنید؟
واقعاً این را میخواهیم؟ و اگر جداً به این چیزها فکر میکنیم، این یعنی چطور آدمی هستیم یا چه نگاهی به زندگیمان داریم؟
قطعاً اینجا پیچیدگیهایی وجود دارد. اگر جای کس دیگری زندگی میکردید، آنوقت چه کسی بچههای شما را بزرگ میکرد یا به همسرتان عشق میورزید یا از پدر و مادرتان در دوران پیری مراقبت میکرد؟ درواقع، اگر شما جای کس دیگری بودید، اصلاً بچههایتان وجود نداشتند، که این فکر جالبی نیست. برای بیان این مطلب، شاید بهترین راه این باشد که آن را در قالب نوعی …