
کسانی که حافظهٔ قوی دارند شاید خیلی به خود ببالند. اما پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیا به این نتیجه رسیدهاند که بسیاری از خاطرههایی که به یادمان میآید چیزی مثل عکاسیِ دوربینها نیست، بلکه همچون نقاشیِ ذهن آدمهاست. در این نقاشی، علاوهبر جزئیات، پای تفسیر انسان هم در میان است. اگر این نتایج را بپذیریم، چه بلایی بر سر روزنامهنگاری میآید که صرفاً به روایتهای آدمها از اتفاقات استناد میکند؟ این محققان میگویند حافظه چیزی مثل مستند است: تفسیر مستندساز، با چاشنیِ واقعیت.
آتلانتیک — یک روز بعد از ظهر در فوریۀ سال ۲۰۱۱، هفت پژوهشگر در دانشگاه کالیفرنیا دور یک میز و در مقابل فرانک هیلی گرد هم آمدند و بهنوبت حافظهٔ خارقالعادهٔ او را آزمایش کردند. هیلی یک بازدیدکنندهٔ پنجاهساله با چشمهای روشن بود که از جرسیِ جنوبی آمده بود.
من از بیرون شاهد ماجرا بودم و از گفتوگوی آنها فیلمبرداری میکردم. یکی از پژوهشگران بهطور تصادفی تاریخی را بر زبان آورد: ۱۷ دسامبر ۱۹۹۹.
هیلی پاسخ داد: «بسیار خوب، در آن روز شخصیت برجستهٔ موسیقی جاز گراور واشنگتن جونیور در حال اجرای کنسرت درگذشت».
«اون روز صبح صبحانه چی خوردی؟»
هیلی، که یکی از پنجاه آمریکاییای است که حافظهٔ اتوبیوگرافیکِ بسیار بالایش (توانایی غیرطبیعی در بهیادآوردن رخدادها و تاریخهای مشخص) مورد تأیید قرار گرفته، در پاسخ گفت: «صبحانه سیریل خوردم و نهار ساندویچ سوسیس با پنیر. و به خاطر دارم وقتی اتومبیلم را پارک میکردم که به محل کار بروم آهنگ ‘تو آدم باشخصیتی هستی’ از رادیو پخش میشد. پیادهروی بهسمت محل کار را به خاطر دارم و اینکه یکی از مشتریها آهنگی را مانند جینگل بلز میخواند: ‘آخ که سواری در یه شورلت درب و داغون چقدر حال میده’» [۱].
جز…