سفری با ایشی‌گورو به سرزمین قصه‌های کودکی<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

سفری با ایشی‌گورو به سرزمین قصه‌های کودکی

نویسندۀ برندۀ جایزۀ نوبل از زندگی بعد از مرگ و رمان جدیدش صحبت می‌کند که دربارۀ هوش مصنوعی است

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۱۳ دقیقه مطالعه

bookmark
سفری با ایشی‌گورو به سرزمین قصه‌های کودکی

ایشی‌گورو تلاش بسیاری کرده است تا، بعد از بردن جایزۀ نوبل، به چیزی که خودش «سندرم نوبل» می‌نامد مبتلا نشود، سندرمی که باعث می‌شود نوبلیست‌ها دم‌به‌دم حرف بزنند و نسخه‌های حکیمانه برای بشریت صادر کنند. در رمان‌نویسی هم همین روش صبورانه و موشکافانه را پیش گرفته است. او در گفت‌وگو با گاردین دربارۀ رمان جدیدش می‌گوید رمان‌نویسی مثل مبارزۀ سامورایی‌هاست؛ ساعت‌ها دقت و تمرکز، و ناگهان چکاچاک شمشیرها در کسری از ثانیه. ضربه‌ای دقیق و کشنده، و تمام.

گاردین — ۵ اکتبر ۷۱۰۲، برای خانوادۀ ایشی‌گورو روز بزرگی بود. بعد از هفته‌ها بحث و تبادل نظر، لورنا، همسر نویسنده، دست آخر تصمیم گرفته بود رنگ موهایش را عوض کند‌. در لندن، در آرایشگاه همپستد در محدودۀ گلدرز گرین، محله‌ای که سال‌ها آنجا زندگی کرده بودند، روپوش پوشیده و‌ آماده نشسته بود که نگاهی به تلفن همراهش انداخت و خبری فوری دید. به آرایشگری که منتظر ایستاده بود گفت «ببخشید، مجبورم کارتان را قطع کنم. شوهرم همین الان برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات شد. باید بروم کمکش».

کازوئو ایشی‌گورو در خانه مشغول صرف صبحانه‌ای دیرهنگام بود که نماینده‌اش زنگ زد. «اینجا برعکس جایزۀ بوکر است که یک فهرست بلند و بعد یک فهرست کوتاه دارد. صدای غرش تندری را می‌شنوی که به‌سمتت می‌آید، و غالباً هم اصابت نمی‌کند؛ نوبل صاعقه‌ای ناگهانی و‌ غیرمنتظره است، بوم!». در عرض نیم‌ ساعت، روزنامه‌نگارها جلوی درِ خانه‌اش صف بسته بودند. به مادرش، شیزوکو، زنگ زد. به خاطر می‌آورد «گفتم ‘شان، من برندۀ جایزۀ نوبل شده‌ام’. گفت ‘می‌دانستم دیر یا زود این جایزه را می‌بری’». مادرش دو سال پیش، در ۹۲سالگی، از دنیا رفت. کلارا و خورشید، تازه‌ترین رمان ایشی‌گورو و اولین اثرش بعد از دریافت جایزۀ نوبل، …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۱۹ فصلنامه ترجمان علوم انسانی (تابستان ۱۴۰۰) منتشر شده است.