قرنطینه با کافکا<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

قرنطینه با کافکا

کافکا در داستان‌های خفقان‌آور و تنگناهراسانه‌اش راهنمایی برای زندگی در عصر همه‌گیری به دست می‌دهد

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۱۲ دقیقه مطالعه

bookmark
قرنطینه با کافکا

وقتی همه‌گیری شروع شد، خیلی‌ها دوباره یاد طاعون آلبر کامو یا کوری ژوزه ساراماگو افتادند. اما حالا که بیش از یک سال است در موج‌های بی‌پایان سرایت و تشویش و مصیبت گیر افتاده‌ایم. چهرۀ یخ‌زدۀ کافکا بیش‌ازهمه وضعیتمان را نشان می‌دهد. کافکا در تمام عمر به چیزهایی می‌اندیشید که این روزها دغدغۀ ما شده‌اند: حس اسارت در زندانی که درهایش باز است؛ محکومیت به‌خاطر گناهانی که انجام نداده‌ایم؛ و معماهایی که جواب آن‌ها را پیدا نمی‌کنیم. کافکا نویسندۀ دوران قرنطینه است.

نیواستیتسمن — در «گزارشی برای یک آکادمی» [۱]، داستان ‌کوتاهی نوشتۀ کافکا که در سال ۱۹۱۹ [۲] منتشر شد، میمونی به نام رِد پیتر در یک گردهمایی علمی سخنرانی می‌کند و تعریف می‌کند که چطور در جنگل شکار شده و بعد یک روز در قفس چشم باز کرده؛ ناتوان از بازگشت به آن شیوۀ قدیمی زندگی که دوست می‌داشته است.

این میمون دربارۀ اسارتش می‌گوید «برای اولین بار در عمرم هیچ راه فراری نمی‌دیدم. در اوج یأس، هق‌هق می‌گریستم، با مشقّت‌ مگس شکار می‌کردم، با دل‌مردگی نارگیل لیس می‌زدم، جمجمه‌ام را به قفل می‌کوبیدم، زبانم را برای هر کسی که به من نزدیک می‌شد درمی‌آوردم؛ در زندگی تازه‌ام این‌طور وقت‌کشی می‌کردم. اما در کنار همۀ این کارها فقط یک احساس وجود داشت: راه فراری نیست».

در زمانۀ طاعون‌زدۀ ما، هیئتی شبه‌رسمی از پیشگویان از راه رسیده‌اند: آلبر کامو، دنیل دِفو، سوزان سانتاگ، ژوزه ساراماگو: نویسندگانی که رمان‌ها و جُستارهایشان دربارۀ بیماری‌های عفونی دوباره موضوعیت پیدا کرد و خوانندگانی جدید یافت. کافکا در چنین فهرست‌هایی جا ندارد، با‌وجوداین، زندگی و نوشتارش ربطِ دیگرگونه‌ای به ما دارد: ربطی که کمتر به فُرم برمی‌گردد و بیشتر به حال‌وهوا وابسته است. او …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۱۹ فصلنامه ترجمان علوم انسانی (تابستان ۱۴۰۰) منتشر شده است.