
فرض کنید به شما حقوق بدهند تا در نقطههایی از اقیانوس که تا حالا پای هیچ انسانی به آنجا نرسیده غواصی کنید. یا پول بگیرید برای اینکه در یک فانوس دریایی قدیمی زندگی کنید. به نظر میرسد بعضی شغلها دستکمی از ماجراجوییهای رؤیایی ندارند. اما اگر خوششانس باشید و واقعاً در یکی از این کارها مشغول به کار شوید، احتمالاً پس از مدتی نظر دیگری خواهید داشت. یک روزنامهنگار با آدمهایی صحبت کرده است که از نظر بقیه شغلهایی رؤیایی دارند.
نیوریپابلیک — وقتی جوان بودم، دوست داشتم اسب باشم. نمیخواستم دختر اسبی باشم، میخواستم دختری باشم که واقعاً اسب است. اسببودن رؤیایی نبود که فقط به دوران نوجوانیام محدود شود؛ این رؤیا الان هم به نظرم منطقی میآید. مردم به اسبها احترام میگذارند. اسبها همیشه خوشنام بودهاند و هرگز کسی چیز بدی دربارۀ آنها نگفته است. کارشان هم غالباً مشخص و مختصر است: گاوآهن را از یک سر زمین به سر دیگر آن میکشند یا در زمینهای حصاربندیشده به کودکی سواری میدهند. دیگران هم معمولاً به حاجات اولیۀ آنها رسیدگی میکنند: روز که تمام میشود، یونجهشان را میدهند و نعلهای کوچکشان را تمیز میکند، بعد هم رهایشان میکنند تا در جایی با سقفهای بلند بخوابند.
رؤیایم به واقعیت بدل نشد؛ اما وقتی مشغول کار شدم، آن احساسِ دوران کودکیام دربارۀ کار رؤیایی عمیق و عمیقتر شد. دلم میخواست به کاری مشغول شوم که برایم مهم است و درآمدش زندگیام را بچرخاند؛ اما همیشه احساس میکردم حتی کاری که بهترین درآمد دنیا و بیشترین رضایت خاطر را به همراه داشته باشد هنوز کار است. بعید است فکر کنیم به اسبی که ارابه میکشد سخت نمیگذرد. اسبها وقتی کار نمیکنند، مجبور نیستند به بچههای ۹ساله سواری …