آقای پارسی شما واقعاً ۱/۱/۴۲ به دنیا آمدهاید؟
بله ظاهراً درست است. اکثراً میپرسند شناسنامهات را در این روز گرفتند یا نه؟ مادرم میگفتند شب شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام) به دنیا آمدی. بعدها رفتم نگاه کردم، سال ۴۲ شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام) همان اول فروردین بوده. ظاهراً مادرم درست میگفتند.
مادرتان چقدر نگران بودند برای ایام عید و خانهتکانی و دید و بازدید.
بله میگفتند آن سال عیدم را خراب کردی. [خنده]
اولِ فروردینیها خصوصیات خاصی دارند. شما روی این مسئله مطالعهای داشتهاید؟
نه.
اولِ فروردینیها آنی تصمیم میگیرند، روی تصمیمشان میایستند و موفق هم هستند. من در شما هم این را میبینم. یعنی شما شب تصمیم میگیرید فردا صبح به قلۀ دماوند بروید و صبح همین کار را انجام میدهید.
همینطور است. حالا من خیلی به طالعبینی اعتقاد ندارم و توجه نداشتم. اما مطالبی که شما میفرمایید کموبیش درست است. من تصمیم میگیرم و بعد انجامش میدهم.
چند نفر فروردینی میشناسم که وقتی میخواهند سفر بروند سنگ هم از آسمان بیاید، میروند.
اولین باری که میخواستم به قلۀ دماوند بروم با دو نفر از دوستان قرار گذاشتیم. نوزده سالم بود. آن دو نفر زیرش زدند و من گفتم تنها میروم. تنها رفتم. کسی هم در کوه نبود. آن زمان کوهنورد خیلی کم بود. نوزده، بیست و بیست و یکم ماه رمضان بود. حتی چوپانی هم در کوه نبود. یادم است گفتم باید بروم و رفتم.
یک اولِ فروردینی از دوستان نازنین من بود که ۲۹ اسفند تصمیم گرفت برود شمال. ماشینش هم یک رنو پنج بود. تلفن زد که با هم برویم. گفتم نه، من الان کار دارم و بهانه آوردم. گفتم اگر الان بروی به شب میخوری و جاده خطرناک است. ایشان شعر قشنگی برای من خواند:
گر نگهدار من آن است …