
دبورا لوی، رماننویس سرشناس و تحسینشده، میگوید «وقتی میپرسیم چرا رمان مهم است، روشن است که در این پرسش امر خطیری نهفته است. اما واقعاً روشن است؟ گاهی ابهام را بر روشنی ترجیح میدهیم چون درد کمتری دارد. اهمیت رمان از آن روست که الزامی به روشنی یا ابهام در خود ندارد. بااینحال، روی همین مرزهای دوگانه در رفتوآمد است و از همین روست که رمان میتواند دستی بهسوی فهم دراز کند و معنای امور را از نو به نظاره بنشیند. فهم ضرورتاً تسلیبخش نیست، اما دستوپنجه نرمکردن با دانشْ حاکی از قدرت است. فهمِ جدید به ما احساس رهایی، تسکین و وجد میدهد، و نباید آن را با تندخوانی و مصرفِ اطلاعات اشتباه گرفت. به همین دلیل است که مرگ رمان، که مکرر اعلام میشود، بهسان مرگ خدا، بعید است که روی دهد».
نیو استیتسمن —
«خودت را رها کن. آن افکاری را که نمیفهمی از ژرفا بیرون بکش، در پرتوِ آفتاب بپراکن و معنایشان را بفهم».
اتاقی با یک منظره، ای. ام. فورستر
اگر میگوییم رمان قالبِ ادبیِ رهاییبخشی است که دست ما را در بیان ذهنیاتمان باز میگذارد، باید این را هم افزود که نمیتوان با ذهنیت و نگرشی بسته قلم به دست گرفت و رمان نوشت. وقتی میپرسیم چرا رمان مهم است، روشن است که در این پرسش امر خطیری نهفته است.
اما واقعاً روشن است؟ به گمانم گاهی ابهام را بر روشنی ترجیح میدهیم چون درد کمتری دارد. اهمیت رمان از آن روست که الزامی به روشنی یا ابهام در خود ندارد. بااینحال، روی همین مرزهای دوگانه در رفتوآمد است -میان نشتیِ نفت در دریا، خاربتهها و پَرهیبهای وهمانگیزی که در سیر داستان به آنها برمیخورَد، میان میل، نومیدی و مردمانی که از سپیدهدمان به تیکشیدنِ دفترهای اداری مشغول میشوند و حکایتشان در صفحۀ ۳۳ کتاب …