
در سالهای گذشته بحثی جنجالی در دنیای ادبیات به راه افتاده است که سؤال اصلی آن این است: آیا یک رماننویس مرد حق دارد در داستانش از زبان شخصیتهای زن بنویسد؟ یا یک نویسندۀ سفیدپوست صلاحیت دارد که دربارۀ سیاهپوستان حرف بزند؟ یکی از مفاهیمی که به جدیشدن این دست سؤالات کمک کرده «تجربۀ زیسته» است، مفهومی پیوسته به «سیاست هویت» که میگوید هر کس تجربهای منحصربهفرد از زندگی دارد که فقط خودِ او میتواند از آن سخن بگوید. این مفهوم از کجا آمده و مزایا و معایبش چیست؟
ایان — هر طرف که سر بچرخانید، یکی دارد از تجربۀ زیسته حرف میزند. اما اتفاقنظری دربارۀ معنای «تجربۀ زیسته»، و اینکه از کجا آمده یا اصلاً ارزشی دارد یا نه، وجود ندارد. گرچه دانشگاهیان از مدتها پیش آن را به کار میبردند، حالا فراگیر شده و از برج عاج بیرون آمده و خودش را در بین کنشگرها، در دولت، در رایزنیها و البته در فرهنگ عمومی جلوهگر کرده است. جنبش رهبران تجربۀ زیسته توضیح میدهد کسانی که تجربۀ زیسته دارند دارای «تجربۀ مستقیم و دستاول، در گذشته یا اکنون، از مشکلات اجتماعی و/یا بیعدالتیها هستند». وزارت بهداشت و خدمات انسانی ایالاتمتحدۀ آمریکا در توضیح جدیدی گفته است کسانی که تجربۀ زیسته دارند دارای «تخصصی ارزشمند و یگانه» هستند که در امر سیاستگذاری باید مورد مشورت قرار بگیرند، چون بهرهگیری از ایشان با توجه به «دانشی که بر مبنای چشماندازشان، هویت فردیشان، و تاریخشان» به دست آوردهاند میتواند به «درهمشکستن سازوکارهای قدرت» کمک کند و برابری را افزایش دهد. اگر جستوجویی در توئیتر انجام دهید، میبینید که بهطور مداوم از این اصطلاح استفاده میشود، از جملاتی مانند «پژوهش شما خدشهای بر تجربۀ زیستۀ من وارد نمیکند» …