
چه کسی دوران دبیرستان یادش میرود؟ دورانِ عشقهای هیجانی، ژستگرفتنهای مضحک، شیطنتهای خطرناک، و درگیریهای شبانهروزی با والدین. خاطره هرچه عاطفیتر باشد، ماندگاریاش در حافظه بیشتر میشود و شاید هیچ زمانی به اندازۀ دوران دبیرستان در ذهن افراد حک نشود. ما حتی وقتی میخواهیم موفقیت خود را در زندگی بسنجیم، خود را با رفیقهای دبیرستانمان مقایسه میکنیم. واقعاً چرا این دوره معنادارتر و بهیادماندنیتر است؟
فرانک مکاندرو، روانشناس تکاملی، میگوید تجربۀ آن روزها عمیقتر است، چون مغز ما قدرت فهم صافوسادۀ آن اتفاقات پیچیده را ندارد.
کانورسیشن — خوشبختانه یا بدبختانه، بسیاری از ما هرگز دبیرستان را از یاد نمیبریم: عشقهای یکطرفه، خجالتزدگیهای همیشگی، تلاش مذبوحانه برای شاخشدن، بیداری جنسی، فشار والدین و، مهمتر از همه، رقابت اجتماعی، ورزشی و درسی.
حتی یک ژانر کاملِ سینما و تلویزیون با محوریت دبیرستان وجود دارد. آثاری همچون «بورلی هیلز، ۹۰۲۱۰»[۱]، «دختران بدجنس» [۲]، «هذرها» [۳]، «کلوپ صبحانه» [۴] و «اوقات خوش در ریجمونت های» [۵] همگی به کشمکشها و تشویش این سالها میپردازند.
مگر این دورۀ زندگی چه چیزی دارد که باعث میشود نسبت به سایر دورانها تا این حد معنادارتر و بهیادماندنیتر به نظر برسد؟
تجربۀ پژوهشی من، در قامت یک روانشناس تکاملی، مرا به این باور سوق میدهد که عوامل زیادی دست به دست میدهند تا خاطرات دوران نوجوانی اینچنین زنده بمانند، اما عامل اصلی این پدیده این است که آنچه طی میلیونها سال فرایند فرگشت در مغز انسان سیمکشی شده است تضادی چشمگیر دارد با توهمات اجتماعی عجیبی که در دوران دبیرستان شکل میگیرد، توهماتی که ذهن پیشاتاریخیِ ما را با چالش اجتماعی بیسابقهای …