
شاید بعضیها با نام ولادیمیر ناباکوف آشنا نباشند، ولی احتمالاً خیلیها فیلمهای «لولیتا» به کارگردانی لین یا کوبریک را تماشا کردهاند که با اقتباس از این رمان ساخته شدهاند. ناباکوف خودش هم پیشبینی کرده بود که او را با لولیتا به یاد میآورند. در اینجا گفتوگویی با ناباکوف را میخوانید که در سال ۱۹۶۷ در پاریس ریویو منتشر شده است.
پاریس ریویو — ولادیمیر ناباکوف [۱] با همسرش ورا در هتل «مونترو پالاس» [۲] در مونتروی سوئیس زندگی میکنند، شهری تفریحی در کنار دریاچۀ ژنو که، یک قرن قبل، شهر محبوب آریستوکراتهای روس بوده است. آنها در چند اتاقِ تودرتو اقامت دارند که، مثل خانهها و آپارتمانهایشان در آمریکا، موقتی به نظر میآیند و فقط جایی برای سپریکردن تبعیدند. یکی از اتاقها برای پسرشان دیمیتری است و، در اتاق دیگر، هزار چیز جورواجور را انبار کردهاند، از نسخههای ژاپنی و ترکی لولیتا گرفته تا تجهیزات ورزشی و پرچم آمریکا.
ناباکوف صبحها زود از خواب برمیخیزد و کار میکند. او در کارتهای فیشبرداری مینویسد، فیشها کمکم بسط پیدا میکنند و پسوپیش میشوند و عاقبت به رمان بدل میشوند. ناباکوف دوست دارد در ماههای گرم مونترو آفتاب بگیرد و در استخری که در باغی در نزدیکی هتل است شنا کند. ظاهرش در ۶۸سالگی لَخت، کُند و قدرتمند است. بهسادگی مشعوف یا مکدرخاطر میشود، ولی به اولی بیشتر متمایل است. همسرش بهوضوح فداکار و گوشبهزنگ اوست. نامههایش را مینویسد، امور مالی را رفع و رجوع میکند و حتی گاهی، وقتیکه احساس میکند ناباکوف چیز نادرستی میگوید، سخنش را قطع میکند. او زنی است به طرزی استثنایی خوشقیافه با چشمانی متین. ناباکوف هنوز هم بهطور منظم به شکار پروانه میرود. بااینحال، مسافت …