
با کتابی که از آن متنفرید معمولاً چه میکنید؟ میاندازیدش دور یا پرتش میکنید یکگوشهای یا اصلاً به فکر خریدش نمیافتید. اما کتاببازهای حرفهای از این کارها نمیکنند؛ آنها به استقبال کتابی میروند که از موضوعش متنفرند، طرح جلدی دارد که حالشان را بر هم میزند، و دستزدن به کاغذش برایشان چندشآور است. البته که نمیخواهند خودآزاری کنند. خواندن این کتابها، تا آخرین کلمه، ما را به انتقاد و تیزبینی عادت میدهد و اصلاً به ما میفهماند که چطور باید کتاب بخوانیم.
نیویورک تایمز — یک چالش داریم: کتابی انتخاب کن که مطمئنی از آن خوشت نمیآید. قطعش نامناسب است، هیچچیزش به مذاقت خوش نمیآید و پیشینهٔ نویسندهاش هیچ جذابیتی ندارد. میشود حتی فراتر هم بروی. کتابی را برداری که فکر میکنی از آن متنفری، از ژانری که از دوران دبیرستان سراغش نرفتهای، از نویسندهای که دوست داری سمتش نروی. حالا بخوانش. تا انتها. تا آخرین صفحه. با همهٔ تلخیاش.
مثل عذابِ جهنم است، نه؟ شروع خیلی خوبی است. نمیخواهیم در مورد خواندن کتابی حرف بزنیم که میدانید بد است. یا مثلاً مانند یک تبهکار شرور شخصیتی بد ولی در نوع خود جذاب دارد. میخواهیم دربارهٔ کتابی حرف بزنیم که توهین به شعور شماست. و تا آخرین خطوطش آن را مورد مداقه قرار دهیم.
در چنین زمانهای، جای تعجب نیست اگر اکثر ما کتابهایی را بخوانیم که دلمان میخواهد، زمانهای که همه در حصار منابع اطلاعاتی محدود و اندکش محصورند. این منابع طبق جهانبینی شخصیشان حاصل شده، از طریق کسانی که در توییتر دنبال میکنند یا شبکهها و مجاری خبررسانیای که انتخاب کردهاند، یا حتی از جاهایی که برای گذران اوقات و گوشدادن به موسیقی انتخاب میکنند.
مطالعه امری لذتبخش است، و …