
آتلانتیک — بعد از اینکه بچهدار میشویم، با لحظات عجیب و غریبی در زندگی روبهرو میشویم. در کشاکش رسیدگی به درس و مشق بچهها، یا در بدوبدوهای رساندن آنها به این کلاس و آن کلاس، یا کشمکشهای لحظات خواباندنشان، ناگهان چشمهای از رفتار والدینمان را از خودمان نشان میدهیم. گویی ناگهان طرز رفتار یا گفتار خاصی از خاطرات کودکی به زمان حال نشت میکند و این بار کسی که دارد آن را انجام میدهد ما هستیم.
من با هفده نفر از کسانی که چنین تجربهای داشتند -کم یا زیاد، مثبت یا منفی یا خنثی- صحبت کردم. برخی خودشان غافلگیر شده بودند که چطور ناخودآگاه همان جملات و عباراتی را تکرار کرده بودند که والدینشان در گذشته به کار میبردند. برخی دیگر میگفتند که همان تیکهای فیزیکی خاص والدینشان را بروز دادهاند: مثلاً نگاه خشنی که حاکی از عصبانیت بوده، یا نفس عمیقی که از فشار و استرس زیاد ناشی میشده است. اما همۀ مثالها اینقدر جزئی و ریز نبودند. بسیاری از افرادی که با آنها مصاحبه کردم میگفتند که ناخودآگاه نگرش و منشی کلی را در پیش گرفته بودند -سختگیر یا ایرادگیر یا زیادی مداخلهگرانه- که بهزعم خودشان بیشک از مادر یا پدرشان به آنها رسیده بود.
برخی از این افراد واقعاً از این شباهتهای رفتاری میان خود و والدینشان راضی بودند. اما اکثراً حداقل لحظهای به خود آمدهاند و نگران شدهاند: بالاخره حتی افرادی که کودکی رضایتبخشی داشتهاند هم بعضی کموکاستیها را از والدینشان به یاد دارند و صدالبته نمیخواهند همانها را تکرار کنند.
اما اینطور که پیداست، عبور از میدان مین فرزندپروریبدون آسیبرساندن به فرزندان همیشه کار آسانی نیست؛ شاید ما ناخودآگاه از همان راهی برویم که والدینمان رفتهاند. یا شاید در مسیر …