
دانشمندان در عصر شبکههای اجتماعی، بهشکلی روزافزون، از بیاطلاعی و جهل عموم مردم شاکیاند. مداوماً خطابههای آنها را میشنویم که همه را به آموختن و آگاهی فرامیخوانند. اما مگر آدم دانا کیست؟ چقدر و چه چیز را باید بدانیم که خیالمان راحت شود که دیگر جزء بیسوادان نیستیم؟ یک کتاب جدید میگوید شاید اصلاً این پرسش نادرست باشد، چرا که دانش اساساً مقولهای فردی نیست که کسانی دارای آن و دیگران فاقد آن باشند.
نیویورک تایمز — در کتاب توهم دانش، دانشمندان علوم شناختی، استیون اسلومن و فیلیپ فِرنباخ، میخ دیگری بر تابوت فردِ انسانیِ عاقل[۱] میکوبند. اندیشۀ غربی، از قرن هفدهم تا بیستم، انسانها را همچون فاعلهای عقلانی مستقل به تصویر کشید و، درنتیجه، این مخلوقات افسانهای را تبدیل کرد به بنیان جامعۀ مدرن. دموکراسی بر این اندیشه استوار است که رأیدهنده میتواند بهترین گزینه را برگزیند، سرمایهداریِ بازار آزاد معتقد است که مشتری همیشه برحق است، و آموزش و پرورش مدرن نیز میکوشد تا به دانشآموزان بیاموزد که مستقل بیندیشند.
در چند دهۀ گذشته، از هر سویی به آرمان فردِ عقلانی تاختهاند. اندیشمندان فمینیست و پسااستعماری این آرمان را نوعی خیالپروری شووینیستی غربی قلمداد کردهاند که خودمختاری و قدرت مردان سفیدپوست را میستاید و ازاینرو با آن درافتادهاند. اقتصاددانان رفتاری و روانشناسان تکاملی ثابت کردهاند که بیشترِ تصمیمهای انسان بر اساس واکنشهای احساسی و میانبرهای اکتشافی[۲] اتخاذ میشود تا تحلیل عقلانی، و گرچه احساسات و روش اکتشافی ما برای دشتهای آفریقایی در عصر حجر مناسب بود، متأسفانه، چنین چیزهایی وقتی با جنگل شهریِ عصرِ …