
نیو استیتسمن — مبلغ آلمانیِ اَبَرانسان شیوۀ ایدئال زندگی را در گاوها میدید. فریدریش نیچه در کتاب تأملات نابهنگام[۱] مینویسد:
گاوها را در نظر بیاورید. همینطور که از کنارتان میگذرند میچرند و هیچ درکی هم از امروز و فردا ندارند؛ جستوخیز میکنند، میخورند، لم میدهند، نشخوار میکنند و دوباره کمی جستوخیز میکنند، و این چرخه هر روز از صبح تا شب تکرار میشود. بندۀ لحظه و خوشی و ناخوشیاش هستند و، ازاینرو، گرفتار افسردگی و ملال نمیشوند. دیدن این صحنه آدمی را آزار میدهد، زیرا اگرچه خود را انسان و برتر از حیوانات میداند، به خوشی آن چارپایان غبطه میخورد.
جاستین گرِگ، نویسندۀ حوزۀ علم، توضیح میدهد که:
تصور نیچه دربارۀ گاوها اشتباه بود. اتفاقاً آنها «بندۀ لحظه» نیستند. گاوها، مانند بیشترِ حیوانات، نقشه میکشند -البته برای آیندۀ نزدیک- و حتی افسرده هم میشوند. آنها کموبیش تصوری از مرگ دارند و وقتی دوستان یا خانوادهشان را از دست میدهند نوعی اندوه را از سر میگذرانند.
گاوها، از برخی جهات، بیش از آنچه نیچه فکر میکرد شبیه انسانها هستند. بااینهمه، طبیعی است که نیچه به حال آنها غبطه بخورد. برخلاف گاوها، انسانها میپرسند چرا وجود دارند. اگر آیینها و فلسفههای مندرآوردیشان پاسخی نداشته باشند، گیج و درمانده خواهند شد. تا پیش از فروپاشی کامل روانی نیچه در سال ۱۸۸۹، بیشترِ زندگی او این وضعیت را داشت.
گرِگ -دانشیار ارشد پروژۀ ارتباطات دلفینها و همینطور استاد دانشگاه سنت فرانسیس خاویر در نُوا اِسکُشای کانادا- میگوید کتاب اگر نیچه نهنگ تکشاخ بود[۲] دربارۀ «مسئلۀ هوش[۳] و خوب یا بد بودن آن است». نهنگ تکشاخ (گونهای مرموز و زیبا از نهنگهای قطبی که جنس نر آنها دندان …