
هجهاگ ریویو — اگر بخواهیم اوضاع جهان در چند سال اخیر را فقط در یک نکته خلاصه کنیم، باید بگوییم که دیگر دوران اوج رشد و ترقی را پشت سر گذاشتهایم. دهههای پس از آغاز هزارۀ جدید مقارن بود با دو بحران مالی بینالمللی، حملات تروریستی، بازگشتِ ابرقدرتهای سیاسی و جنگِ تلخ و یحتمل فاجعهباری در اروپای شرقی، بیماری همهگیرِ جهانی، و (هنگام نگارش این متن) تورم افسارگسیخته.
با چنین پیشینهای، برای کسانی که سودای سازندگی در سر دارند چه امیدی باقی میمانَد؟ این سؤالی مهم و فوری است، چون بحرانها یکی پس از دیگری از راه میرسند و هیچ نشانهای از پایانشان به چشم نمیآید و انگار قرار است زندگیِ همگان، البته بهجز اغنیا، را پیوسته فقیرانهتر، بیرحمانهتر و ناپایدارتر سازند. و اگر سازندگی اساساً نیازمند خانواده است، خانواده نیازمند همبستگی میان جنسیتهاست. این همبستگی، طی بخش عمدهای از فرهنگ و تاریخ بشری، مترادف با ازدواج بوده است.
اما معنای ازدواج طی زمان دستخوش تغییر بوده است. من در جای دیگری هم گفتهام که مفهوم «زنِ زندگی»[۱]، که بیانی از ایدۀ «زن در پستو»[۲] است و محافظهکاران وقتی دربارۀ «ازدواج سنتی» حرف میزنند معمولاً به آن ارجاع میدهند، یکی از پیامدهای فرعیِ صنعتیشدن بود، به این معنا که زنان درواقع عاملیتشان را در اثر تبدیل خانوارهای تولیدکننده-کشاورز به خانوارهای صنعتیِ بورژوا از دست دادند. همچنین توضیح دادهام که ایدئال ازدواج رمانتیک به موازاتِ همین الگو از «زن در پستو» پدیدار شد، یعنی زمانیکه زنان عاملیت اقتصادیشان را در زندگی خانوادگی از دست دادند، به این باور روی آوردند که باید بهعنوان نیمۀ متعالیترِ رابطه و فردِ خاص در یک رابطۀ صمیمانه ارج و قرب یابند. این دو عامل در …