جایی برای نفس<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

جایی برای نفس

مجله داستان

۱ دقیقه مطالعه

bookmark

مامان گذاشتم توی کمد و گفت: «صدات رو کسی نشنوه. پنجره که باز بشه، فرار می‌کنیم.» بعد رفت طرف بابا تا پنجره زنگ‌زده اتاق‌ را باز …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شمارهٔ ۱۴۳ مجلهٔ همشهری (دی۱۴۰۳) منتشر شده است.