چوب‌ها<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

چوب‌ها

مجله داستان

۲ دقیقه مطالعه

bookmark
چوب‌ها

هرسال، شب شکرگزاری دور پدر جمع می‌شدیم؛ درحالی‌که او لباس بابانوئل را بیرون می‌کشید و آن را روی نوعی صلیب، که از یک تیرک فلزی در حیاط ساخته بود، می‌انداخت. در هفته لیگ ملی فوتبال، تیرک لباس ورزشی پوشیده و کلاه راد را سرش کرده ‌بود. اگر راد می‌خواست کلاهش را از سر تیرک بردارد، باید قضیه را با پدر حل‌وفصل می‌کرد. در …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شمارهٔ ۱۳۸مجلهٔ همشهری (بهمن و اسفند ۱۴۰۲) منتشر شده است.