داستان سرزمین ناامیدی که شکست نمی‌خورد<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

داستان سرزمین ناامیدی که شکست نمی‌خورد

برج‌های دیده‌بانی برای حومۀ مجاور به‌تلویح پیامی می‌فرستند: «دست‌ها روی سر، گفتم روی سر، آرام‌آرام برو عقب»

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۱۴ دقیقه مطالعه

bookmark
داستان سرزمین ناامیدی که شکست نمی‌خورد

همیشه و همه ‌جا ناامیدها شکست می‌خورند و بازی را می‌بازند. اما جایی هست که ناامید است، اما نه می‌ترسد، نه تسلیم می‌شود و نه شکست می‌خورد: جوانی که به جنگ می‌رود و می‌داند زورش کمتر از دشمن است، زن سال‌خورده‌ای که خاطره‌ها را با خود زمزمه می‌کند و شک ندارد این مرورِ گذشته دردی را دوا نمی‌کند، یا دختربچه‌ای که آرزویش را روی کاغذ می‌نویسد اما باورش نمی‌کند؛ نام اینجا فلسطین است.

اپن دموکراسی

۱

چطور هنوز زنده‌ام؟ برایتان بگویم که زنده‌ام چون موقتاً قحطی مرگ آمده است. این را با پوزخند می‌گویم که بسیار دور از میل به وضع عادی، دور از میل به یک زندگی معمولی، است.

در فلسطین، هر جا که بروی، حتی در نواحی روستایی، می‌بینی داری دنبال راهی می‌گردی تا از میان آوارها رد شوی یا دورشان بزنی یا از رویشان عبور کنی. هر جا که بروی: در یک ایست بازرسی، حوالی گلخانه‌هایی که گاری‌ها به آن‌ها نمی‌رسند، در طول خیابان، هنگام رفتن سر هر قراری.

آوارها متعلق‌اند به خانه‌ها، خیابان‌ها و زندگی روزمره. سخت می‌توان یک خانوادۀ فلسطینی پیدا کرد که در نیم ‌قرن اخیر وادار به گریختن از جایی نشده باشد، چنان‌که سخت می‌توان شهری یافت که بولدوزرهای ارتش اشغالگر مرتباً ساختمان‌هایش را زیر نگرفته باشند.

آوارِ کلمات هم هست، آوار کلماتی که دیگر پناه هیچ چیزی نیستند، کلماتی که معنایشان نابوده شده است. یک نمونۀ بدنامْ نیروی دفاعی اسرائیل (نام ارتش اسرائیل) است که عملاً ارتشی کشورگشا شده است. چنان‌که سرجیو یهنی، یکی از متمردان شجاع و الهام‌بخش اسرائیل (آن‌هایی که از خدمت در ارتش امتناع می‌کنند)، می‌نویسد: «این ارتش نیامده که برای شهروندان اسرائیل امنیت بیاورد، بلکه آمده تا ضامن تداوم سرقت زمین‌های فلسطینیان باشد».

آواری از کلمات …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

۱like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره ۹ فصلنامه علوم انسانی ترجمان (زمستان ۱۳۹۷) منتشر شده است.